درمان شوپنهاور (The Schopenhauer cure)، رمانی روانشناسانه و فلسفی نوشته ی اروین دی. یالوم (Irvin David Yalom) است که اولین بار در سال 2005 به انتشار رسید. روان درمانگری برجسته به نام ژولیوس هرتزفلد پس از مواجهه با مرگ خود در خلال یکی از معاینات عمومی، مجبور می شود تا نگاهی دوباره به زندگی و کار خود بیاندازد. ژولیوس از همین رو به دنبال فیلیپ اسلِیت می رود؛ مردی معتاد به روابط جنسی که ژولیوس در حدود بیست سال پیش نتوانست کمکی به او بکند.
با این حال فیلیپ ادعا می کند که درمان شده و زندگی اش به شکل معجزه آسایی به وسیله ی آموزه های بدبینانه ی فیلسوف آلمانی، آرتور شوپنهاور، دگرگون شده است. نظرات عجیب و رفتار منحصر به فردِ فیلیپ باعث می شود ژولیوس از او بخواهد که به جلسات گروه درمانی او برود و در عوض فیلیپ هم ژولیوس را با عقاید شوپنهاور آشنا کند.
»» درباره کتاب درمان شوپنهاور
»» ترجمه های درمان شوپنهاور
این کتاب در ایران توسط افراد متفاوتی ترجمه شده و مورد استقبال قرار گرفته است:
سپیده حبیب. تهران: نشر قطره، ۱۳۹۱.
حمید طوفانی و زهرا حسینیان، مشهد: انتشارات ترانه، ۱۳۹۱.
کیومرث پارسای. تهران: انتشارات مصدق، ۱۳۹۴.
مرجان معتمد حسینی. نشر نوای مکتوب. ۱۳۹۶.
»» درباره اروین د. یالوم
اروین دیوید یالوم (Irvin David Yalom) متولد ۱۹۳۱، واشنگتن دی سی، ایالات متحده ی آمریکا, روانپزشک هستی گرا (اگزیستانسیالیست) و نویسنده ی آمریکایی است.او در سال ۱۹۵۶ در بوستون در رشته ی پزشکی و در سال ۱۹۶۰ در نیویورک در رشته ی روانپزشکی فارغ التحصیل شد و بعد از خدمت سربازی، در سال ۱۹۶۳ استاد دانشگاه استنفورد شد.
در همین دانشگاه بود که الگوی روانشناسی هستی گرا یا اگزیستانسیال را پایه گذاری کرد. یالوم هم آثار دانشگاهی متعددی تألیف کرده است و هم چند رمان موفق دارد. او جایزه انجمن روانپزشکی آمریکا را در سال ۲۰۰۲ دریافت کرد، اما بیشتر به عنوان نویسنده رمانهای روانشناختی، به ویژه رمان مشهور وقتی نیچه گریست شهرت دارد.
اروین یالوم بنیانگذار روانشناسی اگزیستانسیال
اروین د. یالوم، روانپزشک هستیگرا، نویسنده و استاد روانپزشکی دانشگاه استنفورد است. وی به عنوان رواندرمانگر اگزیستانسیالیسم شناخته میشود و آثار داستانی و غیرداستانی ممتازی را در زمینهی روانشناسی به چاپ رسانده است. یالوم در کتابهایش رویکرد سنتی در روان درمانی را نقد و بررسی میکند. او نگرش “درمان انسانگرا” که “کارل راجرز” از چهرههای مهم و اثرگذار در پدید آمدن آن بود را صحیح میدانست. این روش سلطه کامل و بیش از حد درمانگر روی بیمار را به چالش میکشید و درمان کردن با همفکری و به شکل گفتوگوی اشتراکی را بهتر میدانست.
از آثار معروف اروین د. یالوم میتوان به کتاب هنگامی که نیچه گریست، اشاره کرد. این کتاب در بستر یک قصهی واهی از ملاقات و گفتگوهای فیلسوف آلمانی «فریدریش نیچه» و عصبشناس اتریشی، «زیگموند فروید» که بنیانگذار علم روانکاوی است و پزشک اهل وین، «یوزف برویر» به مسائل هستیشناختی و خودشناسی میپردازد.
آثار داستانی
- (۱۹۷۴) هر روز نزدیک تر از پیش
- (۱۹۸۹) جلاد عشق و دیگر داستانهای روان درمانی
- (۱۹۹۲) وقتی نیچه گریست (ابتدا با نام «و نیچه گریه کرد» توسط مهشید میرمعزی در سال ۱۳۸۱ ترجمه و توسط نشر نی انتشار یافت و پس از آن در سال ۱۳۸۵ با ترجمه دکتر سپیده حبیب از سوی انتشارات کاروان منتشر شد)
- (۱۹۹۶) دروغگویی روی مبل
- (۱۹۹۹) مامان و معنی زندگی
- (۲۰۰۵) درمان شوپنهاور (ترجمه: مرجان معتمد حسینی، نشر نوای مکتوب ۱۳۹۶) (ترجمه: دکتر سپیده حبیب، نشر قطره)
- (۲۰۰۵) پلیس را خبر میکنم (ترجمه، مصاحبه و تألیف برخی از بخشها با نظارت نویسنده: مرجان معتمد حسینی، نشر نوای مکتوب ۱۳۹۶)
- (۲۰۱۲) مسئلهٔ اسپینوزا
- (۲۰۱۵) خلق شدگان در یک روز و داستانهای رواندرمانی دیگر که در زمستان ۱۳۹۴ توسط خانم نرگس خوزان ترجمه و به وسیله انتشارات قطره به چاپ رسید و همچنین با عنوان مخلوقات فانی و چند داستان روان درمانی دیگر توسط خانمها نیلوفر رحمانیان و مرجان معتمد حسینی ترجمه و توسط نشر آوای مکتوب به چاپ رسید.
- آثار غیرداستانی
- (۱۹۷۰) تئوری و عمل در روان-درمانی گروهی، ویرایش دوم ۱۹۷۵، ویرایش پنجم ۲۰۰۵
- (۱۹۸۰) رواندرمانی اگزیستانسیال (ترجمه دکتر سپیده حبیب، نشر نی)
- (۱۹۸۳) Inpatient Group Psychotherapy
- (۱۹۹۶) The Yalom Reader
- (۲۰۰۱) هنر درمان (نامهای سرگشاده به نسل جدید رواندرمانگران و بیمارانشان)] (در سال ۱۳۸۶ با ترجمه دکتر سپیده حبیب از سوی انتشارات کاروان منتشر شد)
- (۲۰۰۸) خیره به خورشید نگریستن-(غلبه بر وحشت از مرگ در سال ۱۳۹۱ توسط خانم اورانوس قطبی نژاد آسمانی به فارسی ترجمه گردید)
- (۱۹۹۷) یالوم خوانان [گلچینی از مشهورترین آثار اروین یالوم] (در سال ۱۳۹۶ با ترجمه حسین کاظمییزدی توسط انتشارات پندار تابان منتشر شدهاست)
- انسان موجودی یک روزه
- من چگونه اروین یالوم شدم(۲۰۱۷)
»» در بخشی از کتاب درمان شوپنهاور میخوانیم
جولیوس خواندن را کنار گذاشت. یک هفته گذشته بود و زمان آن بود که دست از پرتاندیشی بردارد. وقتش بود که با آنچه حقیقتا در حال روی دادن بود، رو در رو شود. به خودش گفت جولیوس بنشین. بنشین و به مرگ فکر کن. چشمانش را بست.
اندیشید پس بالاخره مرگ بر صحنه حاضر شد. ولی عجب ورود مبتذلی به صحنه: پرده به دست یک متخصص پوست خپل با دماغ خیاری، ذرهبین در دست، با لباس سفید بیمارستان و حروف سرمهای نامش بر جیب روی سینه، بالا رفت.
و صحنهی پایانی چه خواهد بود؟ به احتمال خیلی زیاد، به همان اندازه مبتذل که مقدر بود. لباس صحنه همان پیراهن خواب راه راه چروک یانکیهای نیویورکی با شمارهی 5 دی مجیو بر پشتش. آرایش صحنه: همان تختخواب بزرگی که سی سال بر آن خوابیده بود با لباسهای مچاله بر صندلی کنار تخت و تودهای از رمانهای نخوانده که نمیدانند هرگز نوبتشان نخواهد رسید. یک صحنهی پایانی مأیوسکننده و پر از آه و ناله. جولیوس اندیشید قطعا ماجراهای پرافتخار زندگیاش لایق چیزی بیشتر بود… ولی چه چیز بیشتری؟ …
آینه به او میگفت شبیه مردی نیست که به آخر زندگیاش رسیده باشد. سه مایل دویدن روزانه، بدنش را جوان و لاغر و در عین حال عضلانی و بدون حتی یک گرم چربی نگه داشته بود. اطراف چشمها و دهانش، چند چروک دیده میشد. زیاد نه؛ پدرش هنگام مرگ همین چند چروک را هم نداشت. چشمانش سبز بود؛ جولیوس همیشه به آنها افتخار میکرد. چشمانی نافذ و بیریا. چشمانی که میشد به آنها اعتماد کرد، چشمانی که میتوانست هر نگاه خیرهای را تاب بیاورد. چشمانی جوان، چشمان جولیوس شانزده ساله. مردی رو به مرگ و مردی شانزده ساله از ورای چند دهه به یکدیگر خیره شده بودند.
>> تمجید های کتاب
«آمیزهٔ یالوم از فلسفه، آموزگاری، روانپزشکی و ادبیات، رمانی سرشار از اندیشههای نو، جذاب و دلنشین ساخته است.»
-سنفرانسیسکو کرونیکل
«یالوم بافتی تردستانه پدید آورده: تارهایی از زندگینامهٔ پرآشوب شوپنهاور را به دفاعیههای فلسفی از اپیکتتوس تا نیچه و نیز به جلسات بیوقفهٔ رواندرمانی گره زده است.»
-سیاتل تایمز
«داستانی دربارهٔ آخرین سال یک درمان گروهی و مناظرهای تکاندهنده دربارهٔ پایان زندگی که به زیبایی آراسته شده است.»
-نقدنامهٔ کرکاس
«درمان شوپنهاور ارزش و محدودیتهای درمان و نیز نقاط تلاقی فلسفه و روانشناسی را بررسی میکند.»
-واشنگتن پست
«شورمندی یالوم مسریست و چیرهدستیاش در ارائهٔ خوانشی روشن و بیابهام از اندیشهها و نظریات پیچیده، او را به نابترین شکل ممکن، محبوب خوانندگانش کرده است. او دقیقاً میداند چطور میشود داستان را جذاب و پرکشش تعریف کرد.»
-لوسآنجلس تایمز
«دقیق و موشکاف. یالوم کتابهایش را اغلب “رمانهای آموزشی” مینامد و به همین دلیل بازآفرینی یک گروهدرمانی از سوی او کاملاً توجیهپذیر است.»
-هفتهنامهٔ ناشران
«این کتاب به شکلی نوین و تأثیرگذار به کاوش در مسئلهٔ فقدان، اشتیاق جنسی و معنا میپردازد.»
-مجلهٔ لایبرری
«نخستین رمان گروهدرمانی جهان به معنی واقعی کلمه، داستان مسحورکنندهٔ دو مرد در جستوجوی معنا.»
-گرینزبورو نیوز اند ریکورد
>> جملات زیبا از کتاب درمان شوپنهاور
هر نفسی که فرو میبریم، مرگی را که مدام به ما دستاندازی میکند، پس میزند… . در نهایت این مرگ است که باید پیروز شود زیرا از هنگام تولد، بخشی از سرنوشت ما شده و فقط مدت کوتاهی پیش از بلعیدن طعمهاش، با آن بازی میکند. با این همه، ما تا آنجا که ممکن است، با علاقهی فراوان و دلواپسی زیاد به زندگی ادامه میدهیم، همانجور که تا آنجا که ممکن است طولانیتر در یک حباب صابون میدمیم تا بزرگتر شود، گرچه با قطعیتی تمام میدانیم که خواهد ترکید. (کتاب درمان شوپنهاور)
زندگی چیز رقتآوریست. من تصمیم گرفتهام همهی عمرم را صرف تفکر دربارهی آن کنم.
هرگاه از منظر جوانی به زندگی نگریسته شود، آیندهای طولانی و پایانناپذیر است؛ ولی اگر از منظر سالخوردگی نگریسته شود، گذشتهای بسیار کوتاه میشود. (کتاب درمان شوپنهاور)
برترین خرد آن است که لذت بردن از زمان اکنون را والاترین هدف زندگی قرار دهیم، زیرا این تنها واقعیتیست که وجود دارد و مابقی چیزی نیست جز بازیهای فکر. ولی میشود آن را بزرگترین بیخردی هم نامید زیرا آنچه تنها برای یک لحظه هست و بعد همچون رویایی ناپدید میشود، هرگز به کوششی جانفرسا نمیارزد. (کتاب درمان شوپنهاور)
زندگی شاد، غیرممکن است؛ بهترین کار، این است که انسان بتواند زندگی قهرمانانه داشته باشد. (کتاب درمان شوپنهاور)
مشاهدهی نخستین منظرههای رنج و درد بشری، بر زندگی و آثار آرتور شوپنهاور هم تاثیری عمیق گذاشت. شباهت تجربهاش با بودا را فراموش نکرد و سالها بعد دربارهی سفرش نوشت: «در هفدهسالگی، بیآنکه از آموزههای مدرسه چیزی اندوخته باشم، مصیبت و اندوه زندگی مرا به خود جلب کرد، درست مانند بودای جوان هنگامی که بیماری، درد، پیزی و مرگ را دید.» (کتاب درمان شوپنهاور)
فیلیپ گفت: «یکی از فرمولهای شوپنهاور که خیلی به من کمک کرد، این ایده بود که شادی نسبی از سه منبع سرچشمه میگیره: آنچه هستی، آنچه داری و آنچه در چشم مردم جلوه میکنی. اون اصرار داره که ما باید فقط بر اولی تمرکز کنیم و بر دومی و سومی – بر داشتهها و بر وجههمان – سرمایهگذاری نکنیم چون کنترلی بر اون دو تا نداریم، چون از ما گرفته میشن – درست مثل پیری گریزناپذیر که داره زیبایی تو رو ازت میگیره. در واقع، شوپنهاور گفته «داشتن» معکوس میشه: آنچه داریم، اغلب صاحبمان میشود.» (کتاب درمان شوپنهاور)
گل پاسخ داد: ای ابله! تصور کردهای من میشکفم تا دیده شوم؟ من برای خودم میشکفم نه برای دیگران، چون شکوفایی خرسندم میکند. سرچشمهی شادی من در وجود خودم و در شکوفاییام است. (کتاب درمان شوپنهاور)
افلاطون نتیجه گرفته که عشق، درون فردی میشکفد که عاشق است، نه درون فردی که عاشق او میشوند.
اگر نمیخواهیم بازیچهی دست هر فرومایهای و مایهی ریشخند هر تهیمغزی باشیم، اصل اول این است که محتاط و دستنیافتنی بمانیم. (کتاب درمان شوپنهاور)
«در مقابل همه بیخردیها، کاستیها و پلیدیهای انسانی، باید گذشت نشان دهیم و به یاد داشته باشیم که آنچه میبینیم، در واقع همان بیخردیها، کاستیها و پلیدیهای خود ما محسوب میشود، زیرا این کاستیها در ذات انسان وجود دارد و ما نیز به آن تعلق، و آن را در درون خویش، نهفته داریم. نباید از سایر افراد، تنها به دلیل دارا بودن چنین پلیدیهایی، به این بهانه آزرده شویم که هنوز در ما پدیدار نشدهاند. » (کتاب درمان شوپنهاور)
من برای عوام ننوشتهام… آثارم را برای اندیشمندانی بر جای گذاشتهام که در طول تاریخ همچون استثناهای نادری سر بر خواهند آورد. آنان نیز احساسی مانند من خواهند داشت یا همچون کشتیبان یک کشتی شکسته در جزیرهای متروک، رد پای رفیق رنجوری که پیش از آنها بر جزیره گام نهاده، بیش از همهی طوطیها و میمونهایی که بر شاخسار درختانند، مایهی تسلایشان خواهد بود. (کتاب درمان شوپنهاور)
هر نفسی که برمیآوریم، مرگ را که پیوسته در پی ضربه زدن به انسان است، به عقب میرانیم، هرچند که در نهایت، مرگ باید به پیروزی دست یابد، زیرا از لحظه تولد، سرنوشت ما را رقم میزند و با طعمهای که در اختیار دارد، تنها مدتی کوتاه، پیش از بلعیدن آن، بازی میکند. در عین حال، ما با علاقه زیاد و نگرانی فراوان، تا حدی که میتوانیم، به زندگی ادامه میدهیم، درست به همان شیوه دمیدن بر حباب صابون، در حالی که تردیدی نداریم سرانجام خواهد ترکید.
جولیوس نیز همچون سایر افراد، رویدادهای زشت و زیبای زندگی را میدانست. او، هم با رواقیون موافق بود که «مرگ به محض تولد، آغاز میشود»، را شعار خود قرار داده بودند و هم با اپیکور که ادعا میکرد. (کتاب درمان شوپنهاور)
هر عاشقی پس از آنکه سرانجام به وصل رسید، دلسردی و سرخوردگی فوقالعادهای را تجربه میکند؛ و مبهوت میماند که چگونه آنچه با چنان اشتیاقی در پیاش بوده، حاصلی بیش از سایر خشنودیهای جنسی ندارد و در نتیجه، حس نمیکند منفعت چندانی نصیبش شده باشد. (کتاب درمان شوپنهاور)
سنهکا هم چنین نقل میشود: «هیچ انسانی، طعم واقعی زندگی را احساس نخواهد کرد، مگر زمانی که برای ترک کردن آن، آمادگی داشته باشد». (کتاب درمان شوپنهاور)
«باید در درون انسان، آشوبی پدید آید، تا ستارهای رقصان از او زاییده شود! » (کتاب درمان شوپنهاور)
ما با علاقه زیاد و نگرانی فراوان، تا حدی که میتوانیم، به زندگی ادامه میدهیم، درست به همان شیوه دمیدن بر حباب صابون، در حالی که تردیدی نداریم سرانجام خواهد ترکید. (کتاب درمان شوپنهاور)
سقراط آشکارا میگوید: «اگر میخواهی خوب زندگی کردن را بیاموزی، باید خوب مردن را یاد بگیری»
چاره در این است که انتقاد را هدیه فرض کرد. در عین حال، باید مطمئن شوی که این انتقاد، درست و سازنده بوده. همیشه انتقاد را با برداشت شخصی از خودم، مقایسه میکنم و اگر حتی پنج درصد شباهت میان آنها ببینم، میپذیرم. همچنین میکوشم به یاد بیاورم که آیا افراد دیگری نیز چنین انتقادهایی از من کردهاند، یا نه. غیر از این، به سایر افراد مراجعه میکنم و از آنها در این باره نظر میخواهم تا مطمئن شوم آیا کسی توانسته نقاط کور شخصیت مرا ببیند، یا نه. (کتاب درمان شوپنهاور)
«جایی که من باشم، مرگ حضور ندارد و جایی که مرگ باشد، من نیستم، پس چرا باید از آن بترسم»
پیش از انتخاب، به درستی فکر کن، ولی پس از انتخاب، باید راسخ و مصمم بمانی. در چنین صورتی به سلامت به هدف دست خواهی یافت. (کتاب درمان شوپنهاور)
وزی یکی از مدعوین ناهار، پرسشی را مطرح کرد و شوپنهاور، به سادگی پاسخ داد:
ــ نمیدانم.
مرد جوان پرسشکننده، گفت:
ــ عجیب است! فکر میکردم فرزانهای بزرگ مثل شما، باید در مورد هر موضوعی بداند!
آرتور پاسخ داد:
ــ نه. دانش محدود است، ولی حماقت، هیچ حد و مرزی ندارد!
اگر رازی را نهفته نگهدارم، زندانی من میشود؛ اگر افشا کنم، من زندانی آن میشوم. آرامش، میوه درخت سکوت است. (کتاب درمان شوپنهاور)
گل پاسخ داد: ابله! گمان میکنی شکوفا شدن من، برای دیده شدن است؟ من برای خود میشکفم، و نه برای سایر افراد. شکوفایی، مرا خوشحال میکند. منشاء شادی من، در وجود و در شکوفایی خودم است! (کتاب درمان شوپنهاور)
هیچ عضوی از بدن ما نمیتواند از چنگال سالخوردگی بگریزد. (کتاب درمان شوپنهاور)
یکی از روشهای کاربردی توسط تعدادی از افراد رواندرمانگر در گروهدرمانی یا گروههای رشد فردی، تمرینی است به نام «من کیستم». اعضای گروه، هفت پاسخ جداگانه به پرسش «من کیستم» را روی هفت کارت مینویسند و سپس آنها را به ترتیب اهمیت، ردیف میکنند. آنگاه از آنها میخواهند هر بار یک کارت را برگردانند، از پاسخ فرعی آغاز و بر این امر تمرکز کنند که اگر آن پاسخ از آنها دور شود، یعنی در آن زمینه هویتی نداشته باشند، چه خواهد شد. این روند تا زمانی به ویژگیهای خویشتن اصلی یا محوری برسند، ادامه خواهد یافت. (کتاب درمان شوپنهاور)
ربهکا گفت:
ــ تونی، هنوز نیاز به آموزشهای زیادی در زمینه برقراری ارتباط با زنان داری! برای ایجاد رابطه، باید درخواست کنی، و نه التماس. التماس کردن، یعنی پذیرش اینکه آنها هر کاری بخواهند، با تو بکنند. با این روش، هم خودت را تحقیر میکنی و هم آنها را! (کتاب درمان شوپنهاور)
> لینک کتاب درمان شوپنهاور در سایت آمازون
> لینک کتاب درمان شوپنهاور در مجله گودریدز
# خرید کتاب درمان شوپنهاور با تخفیف
خرید کتاب درمان شوپنهاور ترجمه سپیده حبیب
خرید کتاب درمان شوپنهاور ترجمه مرجان معتمد حسینی
دوستان عزیزم
شما می توانید نظرات و قسمت های زیبا یا جالب مربوط به کتاب درمان شوپنهاور را در بخش نظرات با بقیه به اشتراک بگذارید.
#کتاب درمان شوپنهاور
به این مطلب امتیاز دهید:
امتیاز شما به این مطلب
لطفا به این مطلب امتیاز دهید 🙂
بهتر است از راهکار اسپینوزا و اینشتین پیروی شود: سرها را خم کنیم، در برابر قوانین و رمز و رازهای ظریف طبیعت، کلاه از سر برداریم، و سپس به دنبال زندگی کردن برویم.
#کتاب درمان شوپنهاور