سور بز (به اسپانیایی: La fiesta del chivo)، رمانی نوشته ی ماریو بارگاس یوسا (Mario Vargas Llosa) است که داستان پایان یک حکومت و تولد یک دموکراسی تحریف شده را روایت می کند. اورانیا کابرال که در تمام عمرش با احساسی از ترس و پوچی رو به رو بوده، به محل تولد خود، جمهوری دومینیکن بازمی گردد خود را دوباره در دل اتفاقات سال 1961 می یابد؛ زمانی که پایتخت هنوز شهر تروخیو نام داشت و یک پیرمرد، افسار زندگی سه میلیون انسان را در دست گرفته بود. رافائل تروخیو، دیکتاتوری فاسد که مردم کشورش به او لقب بز داده بودند، کشور را با باج گیری و خشونت اداره می کند. اما اوضاع دارد از کنترل تروخیو خارج می شود چرا که توطئه ای علیه او در حال شکل گیری است و نیروهایی انقلابی نیز شورش خود را بر علیه او آغاز کرده اند.
>> درباره ماریو بارگاس یوسا
خورخه ماریو پدرو بارگاس یوسا ( Jorge Mario Pedro Vargas Llosa) متولد ۲۸ مارس ۱۹۳۶، داستاننویس، مقالهنویس، سیاستمدار و روزنامهنگار پرو است. یوسا یکی از مهمترین رماننویسان و مقالهنویسان معاصر آمریکای جنوبی و از معتبرترین نویسندگان نسل خود است. وی هماکنون به دعوت دانشگاه پرینستون به عنوان استاد مهمان در این دانشگاه به تدریس مشغول است.
ماریو بارگاس یوسا، در ۲۸ مارس سال ۱۹۳۶ در آرکیپای پرو به دنیا آمد، وی تنها فرزند پدر و مادرش بود، والدینش پنج ماه بعد از ازدواج از هم جدا شدند. ۱۰ سال اول زندگیش را در بولیوی و با مادرش گذراند. پس از آن که پدربزرگش مقام دولتی مهمی در پرو به دست آورد، همراه مادرش در سال ۱۹۴۶ به سرزمینش بازگشت. دوران کودکی او با سختی سپری شد.
در ۱۴ سالگی پدرش وی را به دبیرستان نظام فرستاد که تأثیری ژرف و پایا بر او نهاد و ایده نخستین رمانش را در ذهنش پروراند. نگرش داروینگرایانه او نسبت به زندگی حاصل تجربه همین دو سال است. بارگاس یوسا در رشته هنرهای آزاد دانشگاه لیما فارغالتحصیل شد و سپس از دانشگاه مادرید در رشته ادبیات درجه دکترا گرفت. یوسا در سال ۱۹۵۹ به پاریس مهاجرت کرد و به عنوان معلم و روزنامهنگار خبرگزاری فرانسه و همچنین تلویزیون ملی فرانسه مشغول به کار شد. وی سالها در اروپا، به ویژه در پاریس و لندن و مادرید زیست و به کارهای گوناگون پرداخت. مترجمی، روزنامهنگاری و استادی زبان از آن جملهاند.
وی در نوزده سالگی با خولیا اورکیدی، که یکی از نزدیکانش و هیجده سال از او بزرگتر بود، ازدواج کرد. در رمان برجستهٔ «عمه خولیا و میرزابنویس» (۱۹۷۷) از شخصیت این زن الهام گرفتهاست. اما این ازدواج دیری نپایید و در ۱۹۶۴ به طلاق انجامید و در سال بعد با پاتریسیا، «بانوی زندگیاش» دیدار کرد که تا امروز همسر اوست و از او سه فرزند دارد: آلوارو، گونسالو، مورگانا.
ماریو بارگاس یوسا بیست ساله بود که اولین داستانش منتشر شد؛ داستان کوتاهی بود به اسم «سر دستهها» که در یکی از نشریات پایتخت به چاپ رسید. اما راه درازی را در پیش داشت و شاید خودش هم آن قدر جاه طلبی نداشت که روزگاری نامش را در میان سه نویسنده بزرگ آمریکایی جنوبی ببیند. امروز اما ادبیات پر رونق آمریکای لاتین مدیون گابریل گارسیا مارکز، فوئنتس و یوسا است.
یوسا از همان سنین نوجوانی با نشریه لاکرونیکا همکاری داشت. با چاپ نخستین شعرهایش و سازماندهی اعتصابات دانشجویی نخستین سالهای دانشگاه، چهرهٔ یک روشنفکر تمام عیار را به خود گرفت. به کارهای مختلفی رو آورد که چیزی جز تلاش معاش نبود. اما در کنار این کارها ادبیات و حقوق را با علاقه دنبال میکرد.
سال ۱۹۵۸ بود که موفق به دریافت یک فرصت تحصیلی در دانشگاه مادرید شد. سال بعد مجموعه داستانهای کوتاهش در بارسلون به چاپ رسید. او سرانجام مثل خیلی دیگر از هنرمندان و روشنفکران آمریکای لاتین از پاریس سر درآورد. جالب آن که در همین شهر بود که با بورخس، فوئنتس و تعدادی دیگر از نویسندگان اسپانیولی زبان آشنا شد. در سال ۱۹۶۳ اولین رمانش منتشر شد؛ دوران قهرمان ماجرای دخالت نظامیان در عرصه سیاست و تبعات شوم اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی آن است. چیزی که به تقدیر محتوم بسیاری از ملتهای جهان سوم، به خصوص آمریکای لاتین بدل شد.
این رمان به شدت با استقبال منتقدان و خوانندگان روبه رو شد. همین تأثیر گسترده کافی بود تا نام نویسنده به عنوان یک منتقد رادیکال مطرح شود و تعدادی از نسخ کتابش به عنوان کتاب ضاله طی مراسمی رسمی به آتش کشیده شود. اما این مانع از اهدا جایزه منتقدان به یوسا نشد. در سال ۱۹۶۶ پس از چاپ دومین رمانش «خانه سبز» از پاریس به لندن رفت و به تدریس ادبیات اسپانیایی – آمریکایی اشتغال ورزید. سال بعد دومین مجموعه داستانش منتشر شد و او را برنده دو جایزه ادبی کرد.
وقتی برای دریافت جایزه منتقدین اسپانیایی به کاراکاس رفت، خطابههایی دربارهٔ سرنوشت و مسئولیت نویسندهٔ پرویی ایراد کرد. مهمتر از آن دیدار با گابریل گارسیا مارکز است که بعدها به همکاری ادبی و انتشار «رمان در آمریکای لاتین» انجامید. سومین رمانش «گفتگو در کاتدرال» در ۱۹۶۹ منتشر شد. یک سال بعد به بارسلون رفت تا نوشتن یکی از معتبرترین نقدها بر آثار مارکز را آغاز کند. این کتاب در ۱۹۷۱ منتشر شد.
پیش از این یوسا چند سفر به کوبا داشت و مثل بسیاری از نویسندگان آمریکای لاتین، رابطه خوبی با حکومت کوبا پیدا کرد. اما زندانی شدن ابرتو پادیلا، نویسنده کوبایی، زمینهساز اعتراض گسترده نویسندگان آمریکای لاتین شد. یوسا به همراه دیگر نویسندگان سرشناس آن خطه، اختناق حاکم بر جامعه کوبا و شخص فیدل کاسترو را محکوم کردند. با کمک تعدادی از نویسندگان هم فکرش نشریه «آزاد» را در پاریس منتشر کرد و کتاب «ماجرای پنهانی یک رمان» را در بارسلون منتشر ساخت.
چهارمین اثرش «سروان پانتوخا و خدمات ویژه» در سال ۱۹۷۳ منتشر شد. سال ۱۹۷۴ پس از اقامت طولانی در اروپا به زادگاهش بازگشت. در ۱۹۷۶ به ریاست باشگاه پن (انجمن قلم آمریکا) برگزیده شد و سفرهای زیادی به دانشگاههای مختلف اروپا و آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی کرد و به عنوان استاد مدعو به سخنرانی و تدریس پرداخت. «عمه خولیا و میرزابنویس» ماجرای نخستین ازدواج یوسا است که در ۱۹۷۷ به چاپ رسید. رمان حجیم «جنگ آخرزمان» که در سال ۱۹۸۱ منتشر شد، حاصل کار هنرمندی است که دوران جوانی نویسندگیش را پشت سر گذاشتهاست. این پروژه بزرگ، زیر قلم یوسا با مهارت شگرفی شکل گرفته و حجم کار و شخصیتهای پرشمار و رابطه بینامتنی رمان با بخشی از تاریخ برزیل، هیچگاه موجب سستی اثر نشد. تا جایی که این اثر را به عنوان نظیری برای «جنگ و صلح» تولستوی در ادبیات آمریکای لاتین توصیف کردهاند. جالب آن که ماجرای اصلی این رمان نیز در قرن نوزدهم میگذرد.
یوسا پس از «جنگ آخرزمان» چند اثر دیگر نیز به مجموعه آثارش افزودهاست که از میان آنها «زندگی واقعی الخاندرو مایتا» و «سوربز» و «نامههایی به نویسنده جوان» اهمیت بیشتری دارند. با این حال هنوز هم «گفتگو در کاتدرال» و «جنگ آخرزمان» به عنوان مهمترین آثار نویسنده مورد توجه مخاطبان و منتقدان هستند.
او اثر درخشان خود «عصر قهرمان» را در بیست و شش سالگی نوشت که نشان از نبوغ نویسنده در آن سنین داشت و برای او شهرتی جهانی به ارمغان آورد. یوسا، آندره مالرو را نویسندهای دانست که بر نگارش اثرش عصر قهرمان تأثیر گذاشت. یوسا همچنین بیان کرد که آثار مالرو را «با شور و شوق فراوان» میخوانده: «شاید در تمام صحنههایی که در عصر قهرمان اعمال جمعی یا زندگی دانشآموزان را همچون جامعهای وصف کردهام، صحنههایی از رُمانهایی مالرو را در نظر داشتهام که صحنهٔ جمعه را توصیف مسکند. به نظر من در نوشتنِ جنبههای جمعی زندگی، رُماننویس بزرگی بود.»
از دیگر رمانهای او میتوان به موارد رو به رو اشاره کرد: «زندگی واقعی آلخاندرو مایتاً»، «چه کسی پالومینو مولرو را کشت؟»، «بهشت، آنجا» (۲۰۰۳)، «سور بز» (۲۰۰۰)، «جنگ آخرزمان» (۱۹۸۱)، «گفتگو در کاتدرال» (۱۹۶۹)، «خانهٔ سبز» (۱۹۶۵)، «شهر و سگها» (۱۹۶۳) و «لیتوما در میان کوههای آند».
آثار پژوهشی او عبارتند از: «زبان هیجان»(۲۰۰۱)، «نامههایی به رماننویس جوان»(۱۹۹۷)، «ماهی در دریا» (۱۹۹۳)، «واقعیت پوشیده» (۱۹۹۰)، «میان سارتر و کامو» (۱۹۸۱) و «چرا ادبیات».
از نمایشنامههای او میتوان به موارد زیر اشاره کرد: «دیوانهٔ ایوانها» (۱۹۹۳) و «شوخی»(۱۹۸۶).
اکثر آثار این نویسنده به دهها زبان، از جمله فرانسوی، ایتالیایی، پرتغالی، انگلیسی، آلمانی، روسی، فنلاندی، ترکی، ژاپنی، چینی، چکی و البته عربی و فارسی ترجمه شدهاست.
آثار و سبک
شهرت یوسا با نخستین رمانش، زندگی سگی آغاز شد. رمانی که در آن به تجربههای سختش در خدمت نظامی پرداخت. بدین ترتیب جهان خیلی زود با دورهٔ طلایی ادبیات آمریکای لاتین، که Boom نام دارد آشنا شد. این دوره از دههٔ پنجاه و شصت قرن پیش آغاز شد و توجه جهانیان را به این قاره و ادبیاتش جلب کرد و در این دوره نویسندگان بزرگی از قبیل گابریل گارسیا مارکز و فوئنتس و کورتاسار در کنار یوسا به چشم میخورند.
اما با وجود نقاط اشتراک میان نویسندگان «بوم»، که با محور قرار دادن حال و روز ساکنان اصلی قاره و پرتو افکنی بر ظلمهایی که به آنان شده شناخته میشوند، (کاری که یوسا مثلاً در جنگ آخرالزمان کردهاست) اما نوشتههای یوسا تابع سبک رئالیسم جادویی نیست. سبکی که بسیاری از مردم آن را با «بوم» یکی میدانند و آن را به همهٔ نویسندگان برجستهٔ این دوره تعمیم میدهند. یوسا برخلاف مارکز واقعیت را با جادو ترکیب نمیکند. البته او نیز تخیل دارد اما آن طور که خود میگوید، تخیل او واقعی است. بلکه حتی برای نوشتن یک داستان از شخصیتهای واقعی کمک میگیرد؛ به گونهای که نبوغ داستاننویس با دقت زندگینامهنویس مخلوط میشود و به همان اندازه که تخیل بارور خود را به کار میگیرد، از دقتهای مدرکی و تفصیلی نیز استفاده میکند. پس واقعیت را با ابداع درمیآمیزد و گذشته را به شیوهٔ خود باز میسازد و با خلاقیت عجیبی زمان را به کار میگیرد و خاطره را به آشوب و فساد میکشاند زیرا آنگونه که خود میگوید، نوشتن «رذالت» است و نویسنده «جادوگر».
رمان نزد یوسا از پژوهش جدا نیست بلکه یک نوع پژوهش است و حوادث آن با گذر از تأملات ناشی از ناخودآگاه روایت میشود و برای همین، سبک توصیفی پژوهش نیازمند سبک روایی میشود یا با آن تلاقی میکند. برای همین است که به نظر منتقدان او یکی از معدود نویسندگانی است که مسائل فکری و تاریخی و سیاسی و ادبی را به یک اندازه برمیانگیزد. در آثار او تاریخ و تخیل کنار هم هستند و گاه حتی با سبکی «هزار و یک شبی» چنان در هم میآمیزند که مرزی میان آن دو باقی نمیماند.
اوتوپیا یوسا را، که آن را بزرگترین آرمان انسان در طول تاریخ میداند، بسیار به خود جلب کردهاست و نیز بارها از ادبیات متعهد دفاع و بارها بر نقش افشاگر روشنفکر تأکید کردهاست. کتاب سور بز جنجال بزرگی به پا کرد زیرا در آن به زندگی رافایل لئونیداس تروخیو، دیکتاتور دومینیکن، پرداخته بود. در زندگی این موجود وحشی، فساد و خونخواری و جنون همهٔ رهبران دیکتاتور و چگونگی تبدیل انسان به اهریمن را نشان میدهد. این جنجالآفرینی از دنیای یوسا دور نیست. او کلمات را مینهای کاشته شدهای میداند که باید در ذهن یا اخلاق یا حافظهٔ خواننده منفجر شوند.
مضمون عمده رمانهای یوسا جدال بر سر قدرت و اعمال این قدرت در آمریکای لاتین است. قهر و خشونت مردانی که سودای سالاری را در سر دارند (خواه در ارتش، در گروههای چریکی یا در احزاب سیاسی) در بسیاری از کتابهای او مضمون عمدهاست، خاصه در شاهکار به یادماندنیاش جنگ آخر الزمان(۱۹۸۱).
بارگاس یوسا به نسلی از نویسندگان جدید تعلق دارد که بیشتر بر واقعیتهای بیرونی توجه نشان میدهند. اینان نگرش درون گرایانه نویسندگانی چون فاکنر را کهنه و متعلق به گذشته میدانند، نویسندگانی که مسائل و دلمشغولیهای آنها بهطور کلی بر وجدان یا روح متکی است. به گمان بارگاس یوسا خشونت پایه روابط انسانها را در جوامع عقبافتاده تشکیل میدهد.
در رمان «چه کسی پالومینو مولرو را کشت»، که ماجرای آن در بیابانهای شمال پرو، نزدیک یک پایگاه نیوری هوایی، روی میدهد، جنایتی تکاندهنده به وقوع میپیوندد. دو پلیس محلی برای تحقیق دست به کار میشوند. اما آنها کارآگاهان کارکشتهای نیستند که امکانات مدرنی در اختیار داشته باشند. آنها حتی اتومبیل گشت ندارند. ظاهراً کسی مشتاق آن نیست که دو پلیس محلی، سیلوا و لیتوما، قاتل پالومینو مولرو را پیدا کنند. اما این دو مداومت نشان میدهند و آهنگ کند و عاری از نظم تحقیقات آنها تنها به هیجان روایت دامن میزند.
درون مایه رمان چه کسی پالومینو مولرو را کشت، درون مایه برخی از رمانهای بزرگ یوسا نیز هست، درون مایه جرم و بی گناهی و عدم امکان دسترسی به عدالت در جامعهای که بر پایه نابرابری شکل گرفتهاست.
گزیده آثار ماریو بارگاس یوسا
ماریو بارگاس یوسا تاکنون بیش از ۳۰ رمان و نمایشنامه نوشتهاست که از مشهورترین آنها میتوان به «گفتگو در کاتدرال (۱۹۶۹)»، «خانه سبز (۱۹۶۶)»، «عصر قهرمان (۱۹۶۳)» و سرانجام «جنگ آخرالزمان (۱۹۸۱)» اشاره کرد. این نویسنده پرویی زمانی به شهرت جهانی رسید که کتاب «عصر قهرمان» وی منتشر شد و در آن به شرح تجربیات خود در آکادمی نظامی لئونسیو پرادو پرداختهاست. این کتاب در پرو جنجالبرانگیز شد و هزار نسخه آن از سوی افسران این آکادمی در ملاء عام آتش زده شد. بسیاری از آثار ماریو بارگاس یوسا به زبانهای مختلف دنیا از جمله فارسی برگردانده شدهاست. فارسی زبانان آشنایی با ماریو بارگاس یوسا را مدیون ترجمههای دقیق و نثر متین «عبدالله کوثری» هستند که امکان لذت بخش ورود به دنیای شگفت بهترین آثار بارگاس یوسا را فراهم کردهاست.
- سردستهها، ۱۹۵۹ (ترجمه آرش سرکوهی، انتشارات چشمه)
- سالهای سگی، ۱۹۶۶ (ترجمه احمد گلشیری، انتشارات نگاه)
- گفتگو در کاتدرال، ۱۹۷۵ (ترجمه عبدالله کوثری، نشر لوح فکر)
- جنگ آخرالزمان، ۱۹۸۴ (ترجمه عبدالله کوثری، نشر آگه)
- زندگی واقعی الخاندرو مایتا، ۱۹۸۵ترجمه حسن مرتضوی نشر دیگر
- در ستایش نامادری، ۱۹۹۰ ترجمه کوشیار پارسی به صورت اینترنتی قابل دریافت در کتابخانه دوات
- مرگ در آند، ۱۹۹۶ (ترجمه عبدالله کوثری، نشر آگه)
- قصه گو، ۱۹۹۸ (ترجمه یحیی خوئی، انتشارات چشمه)
- سور بز، ۲۰۰۲ (ترجمه عبدالله کوثری، و نشر علم). وجاهد جهانشاهی با عنوان جشن بز نر، نشر قطره این رمان در لیست ۱۰۰۱ کتاب که باید قبل از مرگ بخوانید قرار دارد.
- راه بهشت، ۲۰۰۳
- رؤیای سلت، ۲۰۱۰ (ترجمه کاوه میرعباسی، انتشارات صبح صادق)
- چرا ادبیات؟ (ترجمه عبدالله کوثری، نشر لوح فکر)
- دوشیزهخانم تاکنا
- چه کسی پالومینو مولرو را کشت؟ (ترجمه احمد گلشیری، انتشارات نگاه) و اسدالله امرایی با عنوان راز قتل پالومینو مولرو
- دختری از پرو ترجمه خجسته کیهان نشر پارسه
- نامههایی به یک نویسنده جوان ترجمه رامین مولایی انتشارات مروارید
- موج آفرینی ترجمهمهدی غبرایی، نشر مرکز
- عیش مدام، گوستاو فلوبر ومادام بوواری ترجمه عبدالله کوثری انتشارات نیلوفر
- واقعیت نویسنده ترجمه مهدی غبرایی نشر مرکز
- قهرمان عصر ما، ۲۰۱۵ (ترجمه خجسته کیهان، بنگاه ترجمه و نشر کتاب پارسه)
- پای رودخانه تمز (نمایشنامه)، ترجمهٔ پژمان رضایی، نشر کتابناک.
- هزار شب و یک شب (نمایشنامه)، ترجمهٔ پژمان رضایی، نشر کتابناک.
>> جملات زیبا از کتاب سور بز
تو، اورانیا، سر در نمیآری، هرچند خیلی چیزها از آن دوران فهمیدهای. در آغاز بعضی از چیزها رخنهناپذیر بهنظر میآمد، اما بعد از خواندن، گوش دادن، تحقیق کردن، فکر کردن بالاخره توانستی سر دربیاوری که چطور میلیونها آدم، له شده زیر بار تبلیغات و نبود اطلاعات، خود کرده بهتوحش بهزور تلقین و انزوا، محروم از اراده آزاد و حتی از کنجکاوی، بهسبب ترس و عادت بهبردگی و چاپلوسی، قادر بودند تروخیو را پرستش کنند. (کتاب سور بز)
مرض هرچه سختتر، درمانش هم سختتر! (کتاب سور بز)
تروخیو بعد از مکث کوتاهی گفت: «من وقتی باید بکشم دستم نمیلرزد. گاهی اوقات حکومت کردن وادارت میکند دستت را بهخون آلوده کنی. من خیلی اوقات برای این مملکت دستم را آلوده کردهام. اما آدم باشرفی هستم. قدر آدمهای وفادار را میدانم، نمیدهم بکشندشان.» (کتاب سور بز)
برای آن که نگذارند بخوابد پلکهایش را با نوار چسب به ابروهاش چسبانده بودند. وقتی بهرغم باز بودن چشمهاش بهحال نیمهبیهوشی میافتاد با چماق بیسبال بهجانش میافتادند. بارها موادی غیرخوارکی را توی دهانش تپاندند، گاه متوجه میشد که آنچه بهخوردش میدهند مدفوع است و بالا میآورد. اما بعد از مدتی چنان سریع بهموجودی غیرانسان بدل شد که هرچه را بهدهانش میکردند فرو میداد. در مراحل اول که شکنجه با برق بود، رامفیس ازش بازجویی میکرد. یکسر پرسشی مشابه را تکرار میکرد تا ببیند بهتناقضگویی میافتد یا نه. (کتاب سور بز)
یعنی میشد که جمهوری دومینیکن بالاخره یک کشور عادی بشود، مملکتی با مطبوعات آزاد، حکومت منتخب مردم، و دستگاه عدالتی که واقعا لایق این اسم باشد؟ آنتونیو آهی کشید، برای رسیدن بهاین آرزو کلی جان کنده بود و هنوز نمیتوانست بهخودش امید بدهد. (کتاب سور بز)
این هم آن خانه مشهور، در کیلومتر نه، دورتادورش دیوار بتونی بلند. از باغی گذشتند و او ملک ییلاقی آبادی را دید با یک خانه اربابی قدیمی و در دو طرفش چند بنای ساده روستایی. از فولکس واگن بیرونش کشیدند. از راهروی تاریکی گذشت که هر دو طرفش سلولهایی بود پر از مردان عریان، و بعد از پلههایی طولانی پایین بردندش. از بوی تند مدفوع و استفراغ و گوشت سوخته چیزی نمانده بود از حال برود. بهیاد جهنم افتاد. (کتاب سور بز)
تنها راه رهایی از این جباریت کشتن جبار است. بقیه کارها بیفایده است. میبایست کسی را نابود میکردی که تمام رشتههای این تار عنکبوت هولانگیز بهاو ختم میشد. (کتاب سور بز)
حقناشناسی مردم از همان زمان خیانت یهودا به مسیح ثابت شده بود. (کتاب سور بز)
باور نمیکردم که او بهدوست قدیمی خودش نارو بزند. خب دیگر، سیاست یعنی همین، آدم روی جنازه دیگران جلو میرود. (کتاب سور بز)
سیاستمدار واقعی را وقت بحران میشناسند. (کتاب سور بز)
بدترین چیز آشکار کردن ناامیدی جلو زیردستهاست. با دل خونین باید لب خندان داشته باشی. (کتاب سور بز)
شعری از پابلو نرودا خواند. سرش را بیخ گوشم گذشته بود، لبهاش و سبیل کوچکش بهلاله گوشم بهموهایم میسایید. «سکوتت را دوست دارم، چنان که گویی تو اینجا نیستی، چنان که گویی چشمانت پریدهاند و رفتهاند، چنان که گویی بوسهای دهانت را بسته است.» وقتی به کلمه «دهان» رسید دستی بهصورتم کشید و لبهایم را بوسید. (کتاب سور بز)
چشم کابرال بهکلامی از تاگور افتاد که در قابی چهارگوش و کوچک در فاصله قفسهها بهدیوار کوبیده بودند: «کتاب وقتی باز است ذهنی است که حرف میزند، وقتی بسته است دوستی است بهانتظار، وقتی فراموش میشود جانی است که میبخشاید، وقتی نابود شود، دلی است که میگرید.» (کتاب سور بز)
> لینک کتاب سور بز در سایت آمازون
> لینک کتاب سور بز در مجله گودریدز
# خرید کتاب سور بز با تخفیف
خرید کتاب سوربز ترجمه عبدالله کوثری
دوستان عزیزم
شما می توانید نظرات و قسمت های زیبا یا جالب مربوط به کتاب سور بز را در بخش نظرات با بقیه به اشتراک بگذارید.
#کتاب سور بز
به این مطلب امتیاز دهید:
امتیاز شما به این مطلب
لطفا به این مطلب امتیاز دهید 🙂