روی ماه خداوند را ببوس (Kiss the Lovely Face of God) محبوب ترین اثر مصطفی مستور (Mostafa Mastoor)، رمانی با موضوعی فلسفی و هستیشناسانه است. مستور در کتاب روی ماه خداوند را ببوس در پی پاسخ دادن به پرسشهایی است که همیشه در جدال بین عقل و احساس مطرح میشوند. همچنین این کتاب در مقاله بهترین رمان های ایرانی معرفی شده است.
خرید کتاب روی ماه خداوند را ببوس
»» دربارهی کتاب روی ماه خداوند را ببوس
یونس دانشجوی دکتری پژوهشگری علوم اجتماعی است .او دارد پایان نامهاش را درباره علت خودکشی دکتر محسن پارسا مینویسد: فیزیکدانی که خودش را از طبقه بیست و چندم یک برج پایین انداخته. در این میان، مهرداد دوست دوران دبیرستانش که عاشق دختری آمریکایی شده و برای زندگی با او به آمریکا رفته بود، بازمیگردد و در ملاقاتی که باهم دارند، میگوید که همسرش جولیا درگیر سرطان و نزدیک به مرگ است، درحالی که یک دختر چهارساله از او دارد. موضوع خودکشی محسن پارسا و مسئله مرگ همسر مهرداد، یونس را که قبلا اعتقادات دینی محکمتری داشته دچار ابهامات و پرسشهایی فلسفی درباره وجود خدا و معنای هستی میکند. این درگیریهای فلسفی و تردیدهای دینی رابطه او و نامزدش را هم تحت الشعاع قرار میدهد و در نهایت تلنگری به او میزند:
«سالها منتظرت موندم. همیشه از پنجره پایین رو نگاه میکردم تا تو بیایی. تلفنها رو به امید شنیدن صدای تو جواب میدادم. وقتی صدای زنگِ در میاومد به هوای دیدن تو دَر رو باز میکردم. من هم مثل هر دختر دیگهای آرزو داشتم خوشبخت بشم و فکر میکردم با تو خوشبخت میشم اما دوست داشتن با خوشبختی فرق میکنه. یونس تو اگه خداوند رو از بین ما کنار بذاری هردو ما رو کنار گذاشتهای. من یا باید خداوند رو به خاطر تو قربانی کنم و یا به خاطر او از عشق تو بگذرم. من راه دوم رو انتخاب میکنم، یونس.»
مستور در رمان روی ماه خداوند را ببوس سوالات هستیشناسانه زیادی مطرح میکند که ممکن است برای خیلیها پیش آمده باشد. سوالاتی که جدالهایی بین عقل و منطق و احساس انسان پیش میآورد. در این اثر دو نوع شخصیت در مقابل هم قرار دارند؛ کسانی که سرشار از سوالات و ابهامات درباره وجود خدا و هدفمندی زندگیاند و کسانی که به این سوالات پاسخ دادهاند.
»» در بخشی از کتاب میخوانیم
»» درباره مطفی مستور
مصطفی مستور داستان نویس معاصر در سال 1343 به دنیا آمد. او علاوه بر داستاننويسي، در حوزههاي پژوهش و ترجمه فعاليت دارد و كتابهايي در اين حوزهها منتشر كرده است. مستور در مقطع کارشناسی، در رشتهي عمران دانشگاه شهيد چمران اهواز درس خواند. اما علاقهي او به ادبیات باعث شد تا رشتهي ادبیات و زبان فارسی را برای ادامهي تحصیل در مقطع کارشناسی ارشد انتخاب کند.
اولين داستاني كه از مصطفی مستور چاپ شد «دو چشمخانهي خيس» بود كه در سال 1369 در مجلهي «كيان» منتشر شد. مستور هشت سال بعد اولین کتاباش به نام «عشق روی پیادهرو» را نوشت؛ مجموعهای از دوازده داستان کوتاه که در سال 1377 بهوسيلهي «نشر رسش» چاپ شد. دو سال بعد اولین رمان بلند خود به نام روی ماه خداوند را ببوس را منتشر کرد.
مستور از معدود نويسندگان ادبيات ايران است كه به فلسفهي دین مسلط است، سینما را به خوبی میشناسد و از آنها برای تاثیرگزاری بر مخاطب آثارش استفاده میکند. نگاه فلسفي، مذهبی و جامعهشناختی به مفاهیمی مانند مرگ، عشق، اندوه، زن و فرزند جانمایهی تمامی آثار مصطفي مستور است.
ادبیات داستانی تنها حوزهی مورد علاقهی مستور نیست؛ او در نمایشنامه نویسی، ترجمه و پژوهش نیز دستی بر آتش دارد. کتاب پژوهشی او به نام «مبانی داستان کوتاه» در سال 1379 بهوسيلهي «نشر مرکز» چاپ شد. آثار ترجمهي مستور «فاصله و داستانهای دیگر»، «سرشت و سرنوشت سینمای کیشلوفسکی»، «پاکتها و چند داستان دیگر» نام دارند. او دو نمایشنامه نیز با عناوین «دویدن در میدان تاریک مین» و «پیادهروی در ماه» در «نشر چشمه» منتشر کرده است.
مستور تا به امروز ده كتاب داستان چاپ كرده است كه از میان آنها میتوان به «چند روایت معتبر»، «استخوان خوک و دستهای جذامی»، «حکایت عشقی بیشین بیقاف بینقطه»، «عشق روی پیادهرو»، «من دانای کل هستم»، «تهران در بعدازظهر» و «سه گزارش کوتاه دربارهی نوید و نگار» اشاره کرد.

»» جملات زیبا از کتاب روی ماه خداوند را ببوس
هر گاه بندهای مرا بخواند، آن چنان به سخن او گوش میسپرم که گویی بندهای جز او ندارم اما شگفتا که بندهام همه را چنان میخواند که گویی همه خدای اویند جز من.
مکالمات خداوند و موسی:
ای پسر عمران! هر گاه بندهای مرا بخواند، آن چنان به سخن او گوش میسپرم که گویی بندهای جز او ندارم اما شگفتا که بندهام همه را چنان میخواند که گویی همه خدای اویند جز من.
اما من نمیخواهم نباشم. نمیخواهم آمده باشم و رفته باشم و هیچ غلطی نکرده باشم. نمیخواهم مثل بیشتر آدمها که میآیند و میروند و هیچ غلطی نمیکنند، در تاریخ بیخاصیت باشم. نمیخواهم عضو خنثای تاریخ بشریت باشم. آخ مادرم کجاست؟ مونس کجاست؟ دانشجوی بدبخت! بعد از کرورکرور کتاب خواندن حالا اگر نتوانی برای این سؤال پاسخ علمی و جامعهشناسانهای پیدا کنی مدرک دکتریات را نخواهی گرفت و میشوی تحصیل کردهٔ ابتری که نه تنها کتابی منتشر نخواهی کرد، به شهرت هم نخواهی رسید و آدمی که مشهور نیست وجود ندارد. یعنی وجود دارد اما فقط برای خودش نه دیگران. و کسی که فقط برای خودش وجود داشته باشد تنهاست. و من از تنهایی میترسم.
خداوند به موسی گفت از دو موقعیت خندهم میگیره: وقتی من بخوام کاری انجام بشه و تلاش بیهودهٔ دیگران رو میبینم تا جلو انجام اون کار رو بگیرند و وقتی من نخوام کاری انجام بشه و جماعتی رو میبینم که برای انجام اون کار به آب و آتش میزنند.
شک کردن مرحله خوبی در زندگیه اما ایستگاه خیلی بدیه.
خداوندِ علی (ع) بیشک بزرگترین خداوندیه که میتونه وجود داشته باشه. ما اگه بتونیم تنها به گوشهای از دامن علی (ع) چنگ بزنیم رستگار شدهایم اما برای کسی که ایمان نداره متأسفانه خداوندی هم وجود نداره.
آدم وقتی میمیره چه چیزی از دست میده که آدمهای زنده هنوز اون رو از دست ندادهاند؟
خداوند برای هر کس همون قدر وجود داره که او به خداوند ایمان داره
عزیز میگه زنها هر قدر هم که کوچیک باشن اما مادرند، پناه مردها هستند. حتی دختر کوچولوها پناه باباهاشون هستند.
کلیدها به همان راحتی که در رو باز میکنند قفل هم میکنند. مثل این که فلسفه بدجوری در رو بسته.
احساس میکنم قدرت تقدیر خداوند از خواست پدرم و مادرم و حتی از خواست خودمون هم بیشتره. خداوند به موسی گفت از دو موقعیت خندهم میگیره: وقتی من بخوام کاری انجام بشه و تلاش بیهودهٔ دیگران رو میبینم تا جلو انجام اون کار رو بگیرند و وقتی من نخوام کاری انجام بشه و جماعتی رو میبینم که برای انجام اون کار به آب و آتش میزنند.
وقتی خداوند در معصومیتِ کودکانْ مثل برفِ زمستانی میدرخشد تو کجایی یونس؟ واقعآ تو کجایی؟ شاید خداوند در هیچ جای دیگرِ هستی مثلِ معصومیتِ کودکی، خودش را این گونه آشکار نکرده باشد. من گاهی از شدتِ وضوحِ خداوند در کودکان، پُر از هراس میشوم و دلام شروع میکند به تپیدن. دلام آن قدر بلندبلند میتپد که بُهتزده میدَوَم تا از لای انگشتان کودکان خداوند را برگیرم. کجایی یونس؟ صدای مرا میشنوی؟
لحنی پر از اندوه میگوید: «متأسفم. من واقعآ از این که مُلحدها نمیتونند خداوند رو تجربه کنند متأسفم. در تجربهٔ خداوند، برخلاف تجربهٔ طبیعت که قانونهاش بعد از آزمایش به دست میآد، اول باید به قانونی ایمان بیاری و بعد اونرو آزمایش کنی. حتی باید بگم هرچه ایمانت به اون قانون نیرومندتر باشه احتمال موفقیت آزمونها بیشتره. یعنی هر اندازه که به خداوند باور داشته باشی خداوند همون اندازه برای تو وجود داره. هر چه بیشتر به او ایمان بیاری، وجود و حضور او برای تو بیشتر میشه.»
دانایی پریشان از جهل بدتره چون به هر حال در ندانستن آرامشی هست که در دانستن نیست
برخلاف تجربهٔ طبیعت که قانونهاش بعد از آزمایش به دست میآد، اول باید به قانونی ایمان بیاری و بعد اونرو آزمایش کنی. حتی باید بگم هرچه ایمانت به اون قانون نیرومندتر باشه احتمال موفقیت آزمونها بیشتره. یعنی هر اندازه که به خداوند باور داشته باشی خداوند همون اندازه برای تو وجود داره. هر چه بیشتر به او ایمان بیاری، وجود و حضور او برای تو بیشتر میشه.»
خداوند به موسی گفت از دو موقعیت خندهم میگیره: وقتی من بخوام کاری انجام بشه و تلاش بیهودهٔ دیگران رو میبینم تا جلو انجام اون کار رو بگیرند و وقتی من نخوام کاری انجام بشه و جماعتی رو میبینم که برای انجام اون کار به آب و آتش میزنند.
«هستی لایهلایهس. تو در تو و پر از راز و البته پیچیده. برای درک اون باید خوب بود. همین. پاسخ من به این سؤال دشوار همینه: خوب. من فکر میکنم هر کس در هر موقعیت میدونه که خوبترین کاری که میتونه انجام بده چیه اما مشکل زمانی شروع میشه که آدم نخواد این خوب رو انتخاب کنه. در چنین صورتی او راه رو کمی محو کرده. اگه او در موقعیت دوم هم نخواد به خوب تن بده راه محوتر و تاریکتر میشه.
متأسفم. من واقعآ از این که مُلحدها نمیتونند خداوند رو تجربه کنند متأسفم. در تجربهٔ خداوند، برخلاف تجربهٔ طبیعت که قانونهاش بعد از آزمایش به دست میآد، اول باید به قانونی ایمان بیاری و بعد اونرو آزمایش کنی. حتی باید بگم هرچه ایمانت به اون قانون نیرومندتر باشه احتمال موفقیت آزمونها بیشتره. یعنی هر اندازه که به خداوند باور داشته باشی خداوند همون اندازه برای تو وجود داره. هر چه بیشتر به او ایمان بیاری، وجود و حضور او برای تو بیشتر میشه.»
خداوندِ علی (ع) بیشک بزرگترین خداوندیه که میتونه وجود داشته باشه. ما اگه بتونیم تنها به گوشهای از دامن علی (ع) چنگ بزنیم رستگار شدهایم اما برای کسی که ایمان نداره متأسفانه خداوندی هم وجود نداره.
قهوهام را هم میزنم و به شوخی میگویم: «بالاخره بارانِ خبر از خشکسالی جهل که بهتره.»
ــ «موافق نیستم. باران خبر دانایی انسان رو آشفته میکنه و وقتی آگاهی کسی آشفته شد خود او هم درمانده میشه. دانایی پریشان از جهل بدتره چون به هر حال در ندانستن آرامشی هست که در دانستن نیست.
وقتی خداوند در وادی مقدس از توی درخت بر موسی تجلی کرد و به او گفت که کفشهاش را بیرون بیاورد، منظورش از بیرون آوردن کفشها دقیقآ چه بوده است. میپرسد آیا بیرون آوردن کفشها مفهوم نمادینی دارد یا نه؟ از قاب پنجره به ساختمان مرتفع روبهرو نگاه میکنم. لامپ پنجرهای از آن خاموش میشود.
میگویم: «چه اهمیتی داره؟ گمونم اون چه مهمه اینه که خداوند با موسی تکلم کرده و موسی تنها بشری است که صدای خداوند رو شنیده. همین.»
میگوید چون کفشها ابزار سفر و رفتناند، به نظر من آیا کندن آنها به نوعی اشاره به رسیدن و وصل نیست؟ سیم تلفن را لای انگشتانام حلقه میکنم و روی صندلی مینشینم.
میگویم: «شاید».
وقتی معلم دفترش را برداشت و با آن به سر و صورت مهرداد زد و بعد هم با اردنگی او را از کلاس بیرون انداخت همهٔ بچههای کلاس توانستند نوشتهٔ حک شدهٔ روی میز را بخوانند. مهرداد با خط بدی نوشته بود: I Love You
دستکم این روزها نمیتوانم. وقتی هیچ دلیل قانعکنندهای نه برای اثبات وجود خداوند و نه برای انکارش فعلا نمیشناسم و شک مثل آونگی دائم مرا به سوی ایمان و کفر میبرد و میآورد، پیداست که حرف زدن دربارهٔ موضوعی مثل «مکالمات خداوند و موسی» تا چه حد برایم ناخوشایند و کسالتبار است.
«به هر حال این سؤالیه که پاسخِ قطعی اون رو ــ اگه پاسخش مثبت باشه ــ بعد از مرگ میفهمیم و اگه پاسخش منفی باشه، یعنی اگه اصلا خداوندی وجود نداشته باشه، هرگز نخواهیم دانست.» دود سیگارش را از پنجره بیرون میدهد و ادامه میدهد: «به همین خاطره که میگم سؤال وحشتناکیه.» بعد با صدای گرفتهای میگوید: «جولیا به خیلی از این سؤالها میگه سؤالهای وحشتناک.»
اگه خداوندی هست پس این همه نکبت برای چیه؟ این همه بدبختی و شر که از سر و روی کائنات میباره واسهٔ چیه؟ کجاست ردپای آن قادر محض؟ چرا این قدر چیزها آشفته و زجرآوره؟ کجاست آن دست مهربان که هر چه صداش میزنند به کمک هیچ کس نمیآد؟ هر روز حقوق میلیونها نفر روی این کرهٔ خاکی پایمال میشه و همه هم تقاضای کمک میکنند اما حتی یک معجزه هم رخ نمیده. حتی یکی. ستمگران دائم فربهتر میشوند و ضعفا در اکناف عالم یا اسیر سیل میشن و یا زلزله میآد و زمین اونها رو میبلعه. اگه هم جون سالم بدر ببرند، فقر و گرسنگی و بیماری سر وقتشون میآد.
در تجربهٔ خداوند، برخلاف تجربهٔ طبیعت که قانونهاش بعد از آزمایش به دست میآد، اول باید به قانونی ایمان بیاری و بعد اونرو آزمایش کنی. حتی باید بگم هرچه ایمانت به اون قانون نیرومندتر باشه احتمال موفقیت آزمونها بیشتره. یعنی هر اندازه که به خداوند باور داشته باشی خداوند همون اندازه برای تو وجود داره. هر چه بیشتر به او ایمان بیاری، وجود و حضور او برای تو بیشتر میشه
به نظر تو خداوند وجود داره؟
> لینک کتاب روی ماه خداوند را ببوس در سایت آمازون
> لینک کتاب روی ماه خداوند را ببوس در سایت گودریدز
# خرید کتاب روی ماه خداوند را ببوس با تخفیف
خرید کتاب روی ماه خداوند را ببوس اثر مصطفی مستور (نشر مرکز)
دوستان عزیزم
شما می توانید نظرات و قسمت های زیبا یا جالب مربوط به کتاب روی ماه خداوند را ببوس را در بخش نظرات با بقیه به اشتراک بگذارید.
#کتاب روی ماه خداوند را ببوس
به این مطلب امتیاز دهید:
امتیاز شما به این مطلب
لطفا به این مطلب امتیاز دهید!