بیشعوری (Asshole no more) راهنمای عملی شناخت و درمان خطرناکترین بیماری تاریخ بشریت نوشتۀ خاویر کرمنت (Xavier Crement)، اثری با درونمایهی روانشناسی، خودشناسی، اختلالات شخصیتی و رفتارشناسی، و جرقه امیدی برای آنهایی که با بیشعوری خو گرفتهاند محسوب میشود.
»» درباره کتاب بیشعوری
خاویر کرمنت اعتقاد دارد بیشعوری یک بیماری و اعتیاد است، نه بداخلاقی و سوءرفتار؛ بر همین اساس نیز کتابی را تحت عنوان بیشعوری تالیف کرده و به معرفی بیشعوری اززوایای مختلف پرداخته است. درواقع او راهنمای عملی برای شناخت و درمان خطرناکترین بیماری تاریخ بشریت را در اختیار مخاطب قرار داده است.
خاویر کرمنت میگوید: احتمالا بارها در جامعه با افرادی برخورد کردهاید که برخلاف ظاهر موجه و موقعیت اجتماعی و فرهنگی عالی، آگاهانه به حقوق دیگران تجاوز میکنند؛ این افراد به نوعی بیماری به نام بیشعوری دچار هستند. متاسفانه این بیماری در دنیای معاصر به سرعت در حال رشد است. او اعتقاد دارد: بیشعوری حماقت نیست. بیشتر بیشعورها از هوش بالایی برخوردارند و همین هوش و معلومات و گاه موقعیت اجتماعی، آنها را به انسانهای بیشعور تبدیل میکند.
کرمنت پس از آنکه شما را با این واقعیت دردناک جهان کنونی آشنا کرد؛ به دنبال راه حلی برای رفع آن میگردد.
خاویر کرمنت میگوید خودش تا چهل سالگی از عارضه بیشعوری رنج برده است.اما زمانی که این بیماری را در خود شناسایی کرد، به دنبال رفع آن برآمد؛ پس هیچوقت برای داشتن زندگی سالم و آرام دیر نیست. او تاکید میکند: پس از اولین مراحل تشخیص و درمان، بهسرعت همه چیز در اطرافتان تغییر میکند. جایگاه ارزشمندی در جامعه بهدست میآورید و دیگران برای با شما بودن، از هم سبقت میگیرند.
»» درباره خاویر کرمنت
خاویر کرمنت در دوران جوانی در مقام پزشکی مطرح فعالیت میکرد. او به عقیده خودش زندگی حرفهای و خانوادگی موفقی داشت و همه اطرافیانش به او احترام میگذاشتند. اما ناگهان زندگی با تمام هیبت و قدرتش در برابر او میایستد و میگوید: «تو بیشعوری! حالا وقت آن رسیده تا نتیجهی رفتارهایت را ببینی!».
همسر، فرزندان و دوستانش، خاویر را ترک میکنند و او ناگهان متوجه میشود که آن چیزی که آن را احترام و اعتمادبهنفس تلقی میکرده، چیزی نیست جز ترس و وحشتی که دیگران از او دارند. هیچکس جرات مخالفت با او را نداشته، چون همه از واکنشهای غیرمنطقی و عجیبوغریب او میترسیدند.
خاویر کرمنت تصمیم میگیرد این مساله را بهطور جدی و اصولی برطرف کند. کرمنت ثابت کرد که بیشعوری بیماری است و ادعا کرد مانند هر داروی مخدر، اعتیادآور هم هست. نتیجهی تفکرات و تحقیقات کرمنت، در کتابی با عنوان بیشعوری تالیف و در سال ۱۹۹۰ در آمریکا منتشر شد. کرمنت با نوشتن این کتاب، اعترافنامهای نوشته که در آن تکاندهندهترین اتفاقات و رفتارها را با شهامت تعریف کرده است. پس از تمام این فراز و نشیبها، کرمنت توانست بار دیگر اعتماد خانواده و دوستانش را جلب و زندگی جدیدی شروع کند. او اکنون بهعنوان روانپزشک بیشعورها، به مردم کمک میکند تا بتوانند زندگی بهتر و سالمتری داشته باشند.

»» جملات زیبا از کتاب بیشعوری
بدترین خصوصیت این اعتیاد آن است که بیشعورها ذرهای هم از بیشعوریشان آگاه نیستند.
«اگر بیشعورها عاشق میشوند فقط به یک دلیل است: میخواهند در هیچچیز کم نیاورند، ازجمله عشق»
واقعیت این است که خیلی از مردم بیشعورند. بیشعوری چیزی است مثل چپدستبودن. قابل درمان هم نیست.
دیر یا زود زندگی در مقابلت قد علم میکند و میگوید: «تو بیشعوری». شما هم در مقابل تکذیبش میکنید، لگدش میزنید، لعنتش میکنید، سرش فریاد میزنید، کتکش میزنید، با او جروبحث میکنید، سعی میکنید فراموشش کنید و فحشش میدهید، اما زندگی جا نمیزند.
بیشعوری بیماری خاصی نیست. مثلِ یکجور طرز بیان است. همانطورکه علم مقعدشناسی نمیتواند برای معالجه کسانی که سرشان با کونشان بازی میکند کاری کند، روانپزشکی هم نمیتواند برای کسانی که شعور ندارند کاری بکند. اصلاً میدانی ما چقدر روانپزشکِ بیشعور داریم؟
درهرحال برخی از خصوصیات مشترک بیشعورها اینهاست:
– خودپسندی فجیع؛
– نفرتانگیزیِ بیحد؛
– خیرخواهی متکبرانه؛
– ضمیر ناخودآگاهِ غیرقابل نفوذ (که با مته الماسه هم نمیتوان به آن نفوذ کرد)؛
– کسب قدرت با خواروخفیفکردن دیگران؛
– امتناع از صفات اصلی انسانی؛
– سوءاستفاده بیرحمانه از آدمهای ساده.
بیشعوری یک «بیماری» است و مثل تمام بیماریها برای پیشگیری و درمانش باید آن را درست شناخت. هرچقدر یک بیماری خطرناکتر و شایعتر باشد، شناخت و مقابله با آن ضروریتر است، اما بیشعوری مهلکترین عارضه کل تاریخ بشریت است که تاکنون راهکاری علمی برای مقابله با آن ارائه نشده است. بیشعوری حماقت نیست و بیشتر بیشعورها نهتنها احمق نیستند، که نسبت به مردم عادی از هوش و استعداد بالاتری برخوردارند. خودخواهی، وقاحت و تعرض آگاهانه به حقوق دیگران که بنمایههای بیشعوریاند، بیشتر از سوی کسانی اعمال میشود که از نظر هوش، معلومات، موقعیت اجتماعی و سیاسی و وضع مالی، اگر بهتر از عموم مردم نباشند، بدتر نیستند.
خود من تا چهلسالگیام کوچکترین نشانهای از بیشعوریام احساس نکرده بودم. مثل بیشترِ بیشعورها، من هم به اینکه آدم نیرومندی هستم و همیشه به هر چیزی که میخواهم میرسم، مباهات میکردم.
آیا از اینکه همسایهتان زبالههایش را در جوی آب میریزد عصبانی هستید؟ آیا تابهحال پیش آمده که در ادارهای برای گرفتن یک امضا روزها و ساعتها در آمدوشد باشید؟ آیا احساس میکنید برخوردهای رئیستان با شما توهینآمیز است؟ تابهحال دلتان خواسته یک صندلی را بر فرق پزشکی بکوبید که وقتی بعد از ساعتها انتظار و پرداخت حق ویزیت کلان موفق به دیدارش شدهاید، بدون آنکه اجازه بدهد در مورد بیماریتان توضیحی بدهید شروع به نوشتن نسخه کرده است؟ آیا از دیدن مجریهای تلویزیون عصبی میشوید؟ آیا با شنیدن حرفهای سیاستمداران دچار رعشه و ناسزاگویی میشوید؟ آیا وسوسهٔ خفهکردن بزرگترهای فامیل که دائم مشغول فضولی و نصیحت و بزرگتریاند، زیاد به سراغتان میآید؟ با همکاران از زیر کار دررو و زیرآبزن زیاد دستبهیقه میشوید؟ آیا هر هفته دوستانی به سراغتان میآیند که بخواهند شما را به فعالیت تجاری یا آیین مذهبی جدیدی دعوت یا دستکم چاکرایتان را باز کنند؟ رابطهتان با همسرتان چطور است؟ به فکر جداشدن از او هستید یا آنقدر شرور است که حتی جرئت جداشدن از او را هم ندارید؟ بچههای تخس و شروری هم دارید که همیشه باعث سرافکندگیتان شوند؟
«نه… تو هم مریض نیستی. تو فقط بیشعوری»
یک دلیل ساده گرایش آدمها به بیشعوری این است که با بیشعوری زودتر میتوان به هدف و منظور رسید.
روز بعد، هنگامی که مشغول معاینه مقعدی بودم، ناگهان قطعات باقیمانده این پازل به هم پیوستند. همانطورکه داشتم مقعد بیمارم را معاینه میکردم به کشفوشهودی درباره خودم رسیدم:
«من بیشعورم!»
«بزرگترین راز خلقت این نیست که خدا چرا جهان را خلق کرده است، بلکه این است که چرا بیشعورها را اینقدر گستاخ و منفور آفریده است»
«هر کسی در شرایط ویژهای میتواند وقیح باشد. همینکه آن شرایط از بین رفت آدم معمولی به خود میآید و از وقاحتش پشیمان و سرافکنده میشود، اما آدم بیشعور دنبال فراهمکردنِ شرایط دیگری میگردد»
بیشعوری حماقت نیست و بیشتر بیشعورها نهتنها احمق نیستند، که نسبت به مردم عادی از هوش و استعداد بالاتری برخوردارند. خودخواهی، وقاحت و تعرض آگاهانه به حقوق دیگران که بنمایههای بیشعوریاند، بیشتر از سوی کسانی اعمال میشود که از نظر هوش، معلومات، موقعیت اجتماعی و سیاسی و وضع مالی، اگر بهتر از عموم مردم نباشند، بدتر نیستند.
همچنین مطبوعات خودخواهانه اعتقاد دارند که متولی انحصاری حقایقند، و حقایق صرفاً همانهاییاند که آنها پوشش میدهند. مثل آن نظریه قدیمی که میگفت اگر درختی در جنگلی بیفتد و کسی صدای افتادن آن را نشنود، پس هیچ صدایی تولید نشده است؛ به نظر میرسد خبرنگارها هم معتقدند که بهجز اتفاقاتی که آنها در رسانههایشان پوشش میدهند، هیچ اتفاقی روی نمیدهد.
مثلاً یک سیاستمدار بیشعور هیچ باکی ندارد که معنی چیزی را که گفته چند بار تغییر دهد تا به مذاق مردم خوش آید.
شکسپیر نوشته است «قانون احمق است»
مدارک دهنپرکن از مؤسسات علمی جهانی که برای هر مسئلهای پاسخی (و نه راهحلی) در آستین دارند.
بهترین راه برای سروکارداشتن با بیشعورهای تمامعیار آن است که تا حد امکان با آنها سروکار نداشت! اگر چنین چیزی ممکن نباشد، راهی که جان یاد گرفته بهتر است: رفتار با بیشترین حد احتیاط.
اصلاً به فکر این نباشید که این بیشعورها تحلیل بروند، پیر شوند و خودبهخود خلعسلاح شوند. آنها بنیه و استقامت وحشتناکی دارند. سردرد یا زخممعده نمیگیرند، بلکه خود باعثِ این امراض میشوند! به نظر میرسد که روئینتنند. آدمهایی که دربارهشان گفته میشود: «خدا آنها را نمیخواهد و شیطان هم میترسد که زیاد بهشان نزدیک شود» و بنابراین ما گیرشان افتادهایم.
واقعیت دردناک آن است که در طول تاریخ، مسببان بیشترین آسیبهایی که بشریت متحمل شده است آدمهای بیشعور بودهاند و نه آدمهای نادان. جنایتکاران بزرگ تاریخ اکثراً آدمهایی باهوش و سختکوش بودهاند که حاصلضرب استعدادهای شخصی متعدد مثبت آنها با خودخواهی، تعرض به حقوق دیگران و رذالتهای منفیشان، از آنها بیشعورهای بزرگ و ترسناکی ساخته که دنیایی را به آتش کشیدهاند.
در این وضعیت بر اثر صدمات و جراحات واردشده در زندگی، سیستم دفاعی بیشعور بهشدت تضعیف شده است. دستاویزهای معمول مثل دلیلتراشی، عذرخواهی، تقصیررابهگردندیگرانانداختن، جیغزدن، دروغگفتن و غرزدن، دیگر کفاف بیشعور را نمیدهد. به جای این کثافتکاریها، حقیقت علاج کار است و چنین است که بیشعور سرانجام در نهایت ناامیدی و پریشانی با خودش رودررو میشود: او بیشعور است!
در هجوم مدرن ما به سوی دادخواهی درباره هر خطای ممکنی، بیشعورها شروع کردهاند به دادخواهی علیه:
– پزشکان؛ به خاطر سوءمعالجه. اگر عدالتی وجود میداشت، دادگاهها باید به پزشکها هم اجازه میدادند علیه بیمارانی که در روند درمانشان اخلال ایجاد میکنند، شکایت کنند
> لینک کتاب بیشعوری در سایت آمازون
> لینک کتاب بیشعوری در سایت گودریدز
# خرید کتاب بیشعوری با تخفیف
خرید کتاب بیشعوری ترجمه محمود فرجامی (نشر تیسا)
خرید کتاب بیشعوری اثر خاویر کرمنت (پرفروشترین)
دوستان عزیزم
شما می تونید نظرات و قسمت های زیبا یا جالب مربوط به کتاب بیشعوری را در بخش نظرات با بقیه به اشتراک بگذارید.
#کتاب بیشعوری
به این مطلب امتیاز دهید:
امتیاز شما به این مطلب
لطفا به این مطلب امتیاز دهید!
در هر کشوری، دولت شمار زیادی از بیشعورها را جذب می کند. دلیل آن هم ساده است، دولت قدرت عمل زیادی در شکل دهی روش زندگی ما دارد و بیشعور ها هم تشنه قدرت اند.
دولت از دو بخش بزرگ تشکیل می شود. اول از سیاستمداران و دوم از دیوان سالاران ِ فسیل شده، یعنی همان کسانی که که واقعاً دولت را می چرخانند.
هر دو بخش بیشعورها را جذب می کنند و به این ترتیب خودشان هم قربانی بیشعوری می شوند. البته شاید ما رغبتی به قبول این واقعیت که سناتورها و نمایندگان مجلس و قانونگذاران محلی مان بیشعورند، نداشته باشیم، به خصوص اگر خودمان به آن ها رای داده باشیم.
هر کسی می داند که قدرت واقعی دولت از نظام دیوان سالاری گرفته شده است. نمایندگان هر قانونی که دلشان می خواهد تصویب کنند، مساله ای نیست، کارمندانِ دولت ان را به میل و سلیقه ی خود تفسیر و اجرا می کنند.
این نظام همچنان به بیشعوری آلوده است تا زمانی که:
*- ادارات دولتی تا مدت ها بعد از آنکه نیاز مرتفع شده؛ همچنان وجود داشته باشند.
*- کمیسیون ها همچنان بنا عادت تشکیل شوند تا در باره ی مشکلاتی تحقیق و تصمیم گیری کنند که مدت هاست به فراموشی سپرده شده است.
این نوع بیشعوری به صورت های مختلفی دولت را فلج کرده است. بعضی از صورت های قابل ذکر این هاست:
*- جنون جلسه. دیوان سالاران همیشه در جلسه اند. هر مساله ای که پیش بیاید، موضوع باید در کمیته های مربوطه مورد بررسی قرار گیرد. با این روش مسئولیت تصمیم گیری کاملاً محو می شود، هیچ کس مسئول و پاسخگوی عواقب نیست و در آینده یقه ی کسی را نمی توان گرفت.
*- کاغذ بازی. تمام مراحل اداری با دقت فراوان به گونه ای تنظیم شده است که برای هر کاری به سه نسخه نیاز باشد.
*- مقررات. سازمان های دولنی بدون مقررات سر در گم می شوند چرا که هیچ کاری که واقعاً کار باشد انجام نمی دهند و بنا بر این هویت شان فقط با مقررات تعریف می شود و آخر اینکه مقررات، قدرت کافی برای روسا و مدیران تامین می کند تا با زیر دستانشان مستبدانه تر رفتار کنند.
مارشال مک درولین می نویسد: ” تنها راه برای پنهان کردن بی فائده بودن یک چیز، رشد بیشتر آن است. اگر چیز ساده ای بی فایده است، پیچیده ترش کن. پس از آن باز هم بی فائده خواهد بود، اما درکش برای مردم سخت تر می شود و تغییرش هم هزینه ی بیشتری طلب می کند. پس وِرد تمام دیوان سالاران این است: بپیچان، بپیچان، بپیچان.”
#کتاب بیشعوری