قلعه حیوانات (Animal farm) اثر رماننویس و روزنامهنگار مشهور، جورج اورول (George Orwell) است. رمان مزرعه ی حیوانات، افسانه ای مدرن و اثر نویسنده ی بسیار توانمندی است که استعداد درخشانش در نوشتن این ژانر از هجو، برای تمامی کتاب دوستان در سرار جهان به اثبات رسیده است. این رمان زبانی ساده، روان و طنزآمیز دارد. در جای جای این کتاب به کرات با کاراکترهایی آشنا میشویم که هریک سمبل طبقه یا قشر خاصی از جامعه هستند. اورول در این رمان برای به تصویر کشیدن هر یک از این طبقات و قشرها از حیوانات استفاده میکند. برای مثال بنجامین یکی از این حیوانات است که نماد آن قشر صوفیمآب جامعه است که همواره منزوی است و امیدی به تغییر ندارد و یکی از کلیدیترین جملات کتاب مربوط به باورهای او نسبت به لایتغیر بودن زندگی است.
»» خلاصه داستان قلعه حیوانات
داستان با توصیف شبی شروع میشود که خوکی به نام میجِر پیر ( Old Major) حیوانات را جمع کرده و از ظلمی که انسان بر حیوانات روا داشته برای آنان سخن میگوید و حیوانات را به شورش علیه انسان دعوت میکند. وی سپس یک سرود قدیمی به نام جانوران انگلستان را به آنان یاد میدهد که بعداً به سرودی انقلابی در بین حیوانات مزرعه تبدیل میشود. پس از چندی حیوانات در پی شورشی مالک مزرعه به نام آقای جونز را از مزرعه بیرون کرده و خود اداره آن را به دست میگیرند. پس از این انقلاب حیوانی، خوکها (که از هوش بالاتری نسبت به سایر حیوانات برخوردارند) نقش رهبری حیوانات مزرعه را به دست میگیرند. اما پس از چندی در بین خود حیوانات یک سری توطئه و کودتا انجام میگیرد؛ ناپلئون که یکی از دو خوک پرنفوذ مزرعه است با استفاده از سگهای درندهای که مخفیانه تربیت کرده بود اِسنوبال، دیگر خوک پرنفوذ مزرعه را فراری داده و خود به رهبر بلامنازع مزرعه تبدیل میشود. پس از آن اِسنوبال عامل جونز معرفی شده و تمام اتفاقات بد و خرابکاریهایی که در مزرعه صورت میگیرد به وی یا عوامل او در داخل مزرعه نسبت داده میشود و به فرمان ناپلئون عده زیادی از حیوانات به جرم همکاری با اِسنوبال توسط سگها اعدام میشوند. در ادامه داستان، خوکها بهتدریج تمامی قوانین حیوانات را زیر پا میگذارند. قانون اساسی حیوانات معروف به «هفت فرمان» به تدریج محو و تحریف میشود، خواندن سرود جانوران انگلستان قدغن میگردد، حیوانات با غذای روزانه کم مجبور به کار زیاد میشوند، در حالیکه خوکها فقط فرمانروایی میکنند و غذای زیادی میخورند و از تمام امکانات رفاهی استفاده میکنند و حتی یاد میگیرند که چطور روی دوپا راه بروند و با انسانها معامله کنند.
از جمله برنامههای ناپلئون، ساخت «آسیاب بادی» است که قرار است برای بهبود کیفیت زندگی حیوانات ساخته شود. نقشه اولیه این آسیاب توسط اِسنوبال طرحریزی شده بوده و در ابتدا ناپلئون به مخالفت با آن برمیخیزد ولی بعدتر با بیرون راندن اِسنوبال، ایده ساخت آن را دوباره پی میگیرد اما به دلیل بیکفایتی ناپلئون، ساخت آن به شکل مطلوبی پیش نمیرود. در پایان، ساخته شدن این آسیاب، که با فداکاریها و زجر و تحمل فراوان حیوانات مزرعه امکانپذیر میشود، نه تنها به بهبود وضعیت زندگی حیوانات منجر نمیشود، که خود به اسبابی برای بهرهکشی بیشتر از حیوانات بدل میگردد.
قوانین مزرعه حیوانات
پس از پیروزی انقلاب حیوانات، یک قانون اساسی معروف به «هفت فرمان» بر روی دیوار مزرعه نوشته میشود که شامل بندهای زیر است:
همه آنها که روی دوپا راه میروند دشمن هستند.
همه آنها که چهارپا یا بالدار هستند، دوستند.
هیچ حیوانی حق پوشیدن لباس را ندارد.
هیچ حیوانی حق خوابیدن در تخت را ندارد.
هیچ حیوانی حق نوشیدن الکل را ندارد.
هیچ حیوانی حق کشتن حیوان دیگری را ندارد.
همه حیوانات با هم برابرند.
در طول داستان، مشخص میشود که همه «هفت فرمان»، به مرور زمان، با تحریف و تغییر مواجه میشود و در اواخر داستان تمام شش فرمان اول از روی دیوار پاک شده و جمله هفتم نیز به صورت زیر تحریف میشود:
«همه حیوانات باهم برابرند، اما بعضی برابرترند»
ترجمهها در ایران
اقتباسهای سینمایی و تئاتری
قلعهٔ حیوانات تاکنون دو بار به صورت فیلم درآمده. نسخه ۱۹۵۴ یک پویانمایی (انیمیشن) بود، اما نسخهٔ ۱۹۹۹ با لب تکانی بر تصاویر فیلمبرداری شدهٔ حیوانات واقعی ساخته شدهبود. هر دو نسخه تفاوتهایی با کتاب دارند. در نسخهٔ ۱۹۵۴، شورش دوم حیوانات منجر به سقوط ناپلئون میشود و در نسخه ۱۹۹۹ حکومت ناپلئون دچار فروپاشی میشود. نسخهٔ دیگری که قرار بود در سال ۲۰۱۲ توسط اندی سرکیس ساخته شود، در سال ۲۰۱۴ و به صورت سه بعدی در دست ساخت است. نمایشنامهای هم بر اساس کتاب نیز در سالهای ۱۹۸۴ و ۱۹۸۵ در تئاتر ملّی لندن و چندین تئاتر دیگر اجرا شدهاست.
نمایش عروسکی این داستان هم توسط شبکه ماهوارهای فارسیزبان من و تو در سال ۱۳۹۸ ساخته و پخش شد. هماکنون ویدیو این برنامه در وبسایت شبکه من و تو قرارگرفته است.
»» در بخشی از متن کتاب قلعه حیوانات میخوانید:
در ماه آوریل، در مزرعه حیوانات اعلام جمهوری شد. آنها به یک رئیسجمهور نیاز داشتند و مسلماً کسی جز ناپلئون سزاوار نامزدی برای این کار نبود، پس او به رأی آراء انتخاب گردید.
در همان روز انتخابات، شایع شد که اسناد جدیدی درباره همکاریهای اسنوبال با جونز به دستشان رسیده و مشخص شد که اسنوبال فقط نمیخواسته که در جنگ گاودانی با شکست مواجه شوند، بلکه او با حیله در طرف جونز میجنگیده و در حقیقت اسنوبال بوده که آدمها را برای جنگ مدیریت میکرده و در حالیکه شعار «زنده باد بشریت» را سر میداده، وارد جنگ شده است؛ تازه زخمهای پشتش هم که تعدادی از حیوانات آن را به یاد میآوردند، جای دندانهای ناپلئون بوده است.
در اواسط تابستان موزز، زاغ اهلی، پس از سالها ناپدید شدن باز در قلعه حیوانات پیدا شد. او اصلاً تغییری نکرده بود؛ طبق معمول کار نمیکرد و درباره موضوعات قدیم مثل کوه شکلات و چیزهای دیگر صحبت میکرد. او ساعتها بر روی تنه درختی مینشست و بالهای سیاهش را بر هم میزد و با هر که به حرفهایش گوش میداد، مدتی طولانی حرف میزد. موزز با منقارش آسمان را نشان میداد و میگفت:
– دوستان، درست آن بالا بالاها، پشت ابرهایِ سیاه، سرزمینی شکلاتی وجود دارد و این همان سرزمینی است که ما حیوانات بیچاره را از رنج کار کردن رها میکند…
»» درباره جورج اورول
اریک آرتور بلر با نامِ مستعار جورج اوروِل (زادهٔ ۲۵ ژوئن ۱۹۰۳ – درگذشتهٔ ۲۱ ژانویه ۱۹۵۰) داستاننویس، روزنامهنگار، منتقدِ ادبی و شاعرِ انگلیسی بود. او را بیشتر برای دو رمان سرشناس و پرفروشش مزرعه حیوانات که در سال ۱۹۴۵ میلادی منتشر شد و در اواخر دههٔ ۱۹۵۰ میلادی به شهرت رسید و نیز رمان ۱۹۸۴ میشناسند. این دو کتاب بر روی هم بیش از هر دو کتابِ دیگری از یک نویسندهٔ قرن بیستمی، فروش داشتهاند. او همچنین با نقدهای پرشماری که بر کتابها مینوشت، بهترین وقایعنگار فرهنگ و ادب انگلیسی قرن شناخته میشود.
جورج اورول که به عنوان یک سوسیال – دموکرات در جریان جنگ داخلی اسپانیا با سیاست حکومت سوسیالیستی شوروی آشنا و از پاکسازیهای خشونتآمیز دوران «ژوزف استالین» – که با نام «پاکسازی بزرگ» شناخته میشود – خشمگین بود، با نگارش رمان «قلعه حیوانات» از استبداد طبقه حاکم شوروی به سختی انتقاد نموده و معتقد بود نظام شوروی به یک دیکتاتوری بدل گشته است. در کتاب قلعه حیوانات، انقلاب حیوانات مزرعه، نماد انقلاب کارگری و سرنوشت آن بر ضد نظام سرمایهداری است.
جورج اورول (George Orwell) در آثار خود همه وسایل و ابزار و عناصر داستانهای علمی – تخیلی را به کار میگیرد، اما در واقع تالیفات او بیش از هر چیز تبلیغاتی است: تبلیغات بر ضد کمونیسم و شیوه حکومت استالین، و اصولا هر نوع رژیم استبدادی. هر چند که آثار خود را بر اساس اعتقادات سیاسیاش پایهگذاری میکند، از جنبههای هنری آنها نیز غافل نمیماند. او رماننویسی را عالم اخلاق میدانست و از همین رو بود که راه سیاسی خود را در طغیان علیه بیرحمیها و سنگدلیهای طرفداران فرانکو و استالین پیدا کرد.
»» جملات زیبا از کتاب قلعه حیوانات
رفقا به یاد داشته باشید که هرگز نباید در شما تردیدی پیدا شود، هیچ استدلالی نباید شما را گمراه سازد. هیچ گاه به کسانی که می گویند انسان و حیوان مشترک المنافعند و یا ترقی یکی، منوط به پیشرفت دیگری است، اعتماد نکنید. این حرف ها دروغ محض است. بشر به منافع هیچ موجودی نمی اندیشد. در این مبارزه باید بین ما حیوانات، رفاقت و اتحاد کامل وجود داشته باشد. بشر جملگی دشمن و حیوانات جملگی دوستند. (از کتاب قلعه حیوانات)
قطع و یقین دارم که دیر یا زود عدالت اجرا خواهد شد.
«همه برابر اند اما بعضی برابرتر اند.»
اسکوئیلر با صدایی رسا گفت: رفقا، امیدوارم تصور نکرده باشید که ما خوک ها این عمل را از روی خودپسندی و یا به عنوان امتیاز انجام می دهیم. بسیاری از ما خوک ها از شیر و سیب خوشمان نمی آید؛ و من به شخصه از آن ها بدم می آید. تنها هدف از خوردن آن ها حفظ سلامتی است. شیر و سیب (از طریق علمی به اثبات رسیده، رفقا) شامل موادی است که برای حفظ سلامتی خوک کاملا ضرروری است. ما خوک ها کارمان فکری است. تمام کار تشکیلات مزرعه بسته به ماست. ما شب و روز مواظب بهبود وضع همه هستیم. صرفا به خاطر شماست که ما شیر را می نوشیم و سیب را می خوریم. (از کتاب قلعه حیوانات)
انصاف در این است که دنیای بهتری در جای دیگری وجود داشته باشد. (از کتاب قلعه حیوانات)
رفقا! ماهیت زندگی چیست؟ باید اقرار کرد که حیات ما کوتاه، پرمشقت و نکتببار است.
حیوانات خارج، از خوک به آدم و از آدم به خوک و باز از خوک به آدم نگاه کردند ولی دیگر امکان نداشت که یکی را از دیگری تشخیص دهند. (از کتاب قلعه حیوانات)
آدمها یگانه مخلوقی هستند که مصرف میکنند و تولید ندارند. نه شیر میدهند، نه تخم میگذارند. ضعیفتر از آناند که گاوآهن بکشند. سرعتشان در دویدن به حدی نیست که خرگوش را هم بگیرند. با این حال اما ارباب مطلق حیواناند. آدم است که آنها را به کار میگمارد و از دسترنج حاصله، فقط آنقدر به آنها میدهد که نمیرند و بقیه را تصاحب میکند. کار ماست که زمین را کشت میکند، و کودِ ماست که آن را حاصلخیز میکند؛ با این وصف ما حیوانات، صاحب چیزی جز پوست خودمان نیستیم. (از کتاب قلعه حیوانات)
جیرهی حیوانات به استثنای جیرهی خوکها و سگها تقلیل پیدا کرد. اسکوییلر توضیح داد که تساوی مطلق در امر جیرهبندی خلاف اصول حیوانیگریست. به هر حال با آنکه ظواهر امر حکایت از کمبود آذوقه میکرد برای اسکوییلر مشکل نبود که به حیوانات ثابت کند، در واقع کمبودی نیست و مقتضیات ایجاب کرده است که در میزان جیره تعدیلی به عمل آید. (اسکوییلر همیشه کلمهی تعدیل را به کار میبرد، نه تقلیل) اما در مقایسه با زمان آقای جونز همه چیز ترقی کرده بود. اسکوییلر به سرعت اعدادی پشت سر هم ردیف میکرد تا به حیوانات نشان دهد حالا از زمان آقای جونز، جوِ بیشتر، یونجهی فراوانتر و شلغم زیادتری دارند، ساعات کمتری کار میکنند، و آب آشامیدنشان گواراتر، عمرشان طولانیتر و بهداشت نوزادان بهتر شده است؛ در طویله کاه بیشتر دارند و مگس کمتر آزار میدهد.
حیوانات تمام این مطالب را باور میکردند. در واقع خاطرهی دورهی آقای جونز تقریباً محو شده بود. (از کتاب قلعه حیوانات)
داعیه داشت که از وجود سرزمین عجیبی آگاه است به نام «شیر و عسل» که همهی حیوانات پس از مرگ به آنجا میروند. موزز میگفت این سرزمین در آسمان کمی بالاتر از ابرهاست، در سرزمین شیر و عسل هر هفت روزِ هفته، یکشنبه است، در آنجا تمام سال شبدر موجود است و بر درختها نبات میروید. (از کتاب قلعه حیوانات)
آدمها را از صحنه دور سازید، مطمئن باشید ریشهی گرسنگی و بیگاری تا ابد خشک میشود.
حیوانات در بیرون، از خوک به آدم، از آدم به خوک و باز از خوک به آدم نگاه میکردند، ولی دیگر امکان نداشت که یکی را از دیگری را تمیز دهند.
در ماه آوریل در مزرعهی حیوانات، اعلام جمهوریت شد و بنابراین برگزاری انتخابات ریاستجمهوری برای انتخاب رییسجمهور منتخب حیوانات واجب شد. جز ناپلئون نامزدی برای انتخابات ریاستجمهوری نبود و او هم به اتفاق آرا انتخاب شد. (از کتاب قلعه حیوانات)
خدا به من دم عطا کرده که مگسها را برانم، ولی کاش نه دمی داشتم و نه مگسی آفریده شده بود.
«هیچ سر در نمیآورم. هرگز باور نمیکردم که چنین اتفاقاتی در مزرعهی ما پیش بیاید. به طور حتم عیب و نقص در خود ماست. تنها راهحلی که به نظرم میرسد این است که باید بیشتر کار کرد. از امروز من صبحها یک ساعت زودتر از خواب بیدار میشوم.» (از کتاب قلعه حیوانات)
دیگر اینکه چه چیز در قیافهی خوکها تغییر کرده، مطرح نبود. حیوانات در بیرون، از خوک به آدم، از آدم به خوک و باز از خوک به آدم نگاه میکردند، ولی دیگر امکان نداشت که یکی را از دیگری را تمیز دهند.
اما از زندگ پرتجملی که زمانی سنوبال ذهن حیوانات را از آن پر کرده بود، یعنی طویلههای مجهز به چراغ برق و آب سرد و گرم، و سه روز کار در هفته هیچ صحبتی در میان نبود. ناپلئون گفته بود این حرفها برخلاف اصول حیوانیگریست و سعادت و خوشبختی در کار زیاد و زندگی ساده است. (از کتاب قلعه حیوانات)
وضع خوکها برای خنثاکردن دروغهای موزِز، زاغ اهلی، از این هم مشکلتر بود. موزز که دستپروردهی مخصوص آقای جونز بود، و جدایِ اینکه جاسوس و خبرچین قهاری بود، حرافِ مرموزی هم بود. داعیه داشت که از وجود سرزمین عجیبی آگاه است به نام «شیر و عسل» که همهی حیوانات پس از مرگ به آنجا میروند. موزز میگفت این سرزمین در آسمان کمی بالاتر از ابرهاست، در سرزمین شیر و عسل هر هفت روزِ هفته، یکشنبه است، در آنجا تمام سال شبدر موجود است و بر درختها نبات میروید. حیوانات از موزز نفرت خاصی داشتند، چون سخنچینی میکرد و دست به سیاه و سفید نمیزد. ولی بعضی از آنها به سرزمین شیر و عسل اعتقاد پیدا کرده بودند و برای این که خوکها آنها را متقاعد کنند که چنین چیزی وجود ندارد ناگزیر از بحث و استدلال بودند. (از کتاب قلعه حیوانات)
باکسر گفت: «برای چه شلیک میکنند؟»
اسکوییلر گفت: «پیروزی را جشن گرفتهایم.»
باکسر از زانواناش خون میچکید و یکی از نعلهایش افتاده بود و سماش چاک برداشته بود و دوزاده ساچمه در پای عقباش فرو رفته بود.
«کدام پیروزی؟»
«چهطور؟ کدام پیروزی، رفیق؟ مگر نه این است که ما دشمن را از خاک خود، خاک مقدس مزرعهی حیوانات بیرون راندهایم؟»
«ولی آسیاب بادی ما را ویران کردند. دو سال تمام روی آن کار کرده بودیم.»
«چه اهمیتی دارد؟ آسیاب بادی دیگری میسازیم. اگر دلمان بخواهد شش تا آسیاب هم میتوانیم بسازیم. رفیق تو نمیتوانی عظمت کاری را که کردهایم درک کنی. همین زمینی که ما الان روی آن ایستادهایم، در تصرف دشمن بود و اکنون در پرتو رهبری رفیق ناپلئون هر وجب آن را پس گرفتهایم.»
باکسر گفت: «پس ما چیزی را که قبلاً داشتهایم، پس گرفتهایم.» (از کتاب قلعه حیوانات)
ناپلئون نشان جدیدی به نام «نشان علم سبز» ایجاد کرد و آن را به خود اعطا کرد و داستان تاسفبرانگیز اسکناسها در شادمانی عمومی فراموش شد. (از کتاب قلعه حیوانات)
بعضی روزها به نظر حیوانات میرسید که در قیاس با زمان آقای جونز، با اینکه ساعات بیشتری کار کردهاند اما بهتر از پیش تغذیه نشدهاند. صبحهای یکشنبه، اسکوییلر از روی قطعه کاغذ درازی که با یکی از پاهای جلوییش نگه میداشت، برای آنان میخواند که تولید مواد مختلف غذایی، دویست درصد، سیصد درصد و حتا پانصد درصد افزایش داشته است. حیوانات دلیلی نمیدیدند که گفتههای او را باور نکنند. به ویژه که آنها به طور روشن، شرایط زندگی پیش از انقلاب را به خاطر نداشتند. ولی بعضی روزها دلشان میخواست ارقام کمتری به خورد آنها میدادند و غذای بیشتر. (از کتاب قلعه حیوانات)
زندگی اکنون پرمشقت است، انصاف در این است که دنیای بهتری در جای دیگری وجود داشته باشد. موضوعی که درکاش سخت و مشکل بود. (از کتاب قلعه حیوانات)
مالی پرسید: «آیا من در بستن روبان به یالام آزاد خواهم بود؟»
سنوبال جواب داد: «رفیق! این روبانی که تو تا این پایه به آن علاقهمندی، نشان بردگیست. قبول نداری که ارزش آزادی بیش از روبان است؟»
مالی قبول کرد، اما واضح بود که هنوز متقاعد نشده است.
عادت بر این جاری شده بود که هر عمل موفقیتآمیز و هر پیشآمد خوبی به حساب ناپلئون گذاشته شود. اغلب شنیده میشد که مرغی به مرغ دیگر میگوید: «تحت توجهات پیشوای ما رفیق ناپلئون، من ظرف شش روز، پنج تخم گذاشتهام.» (از کتاب قلعه حیوانات)
غاز نری که اطلاعاتی از توطئه داشت و به گناهاش نزد اسکوییلر اعتراف کرده بود با قارچ سمی خودکشی کرد
«آدم.» آدمها، یگانه دشمن واقعی ما هستند. آدمها را از صحنه دور سازید، مطمئن باشید ریشهی گرسنگی و بیگاری تا ابد خشک میشود.
آدمها یگانه مخلوقی هستند که مصرف میکنند و تولید ندارند. نه شیر میدهند، نه تخم میگذارند. ضعیفتر از آناند که گاوآهن بکشند. سرعتشان در دویدن به حدی نیست که خرگوش را هم بگیرند. با این حال اما ارباب مطلق حیواناند. (از کتاب قلعه حیوانات)
رفقا، پیامی که من برای شما آرودهام انقلاب است! من نمیدانم این انقلاب کی عملی خواهد شد، شاید ظرف یک هفته، شاید پس از یکصد سال، اما به همان اطمینانی که این کاه را زیر پای خود میبینم، قطع و یقین دارم که دیر یا زود عدالت اجرا خواهد شد. رفقا! این موضوع را در بقیهی عمر کوتاهتان مد نظر داشته باشید. و از آن مهمتر اینکه این پیام را به کسانی که پس از شما پا به عرصهی گیتی میگذارند، برسانید تا نسلهای آینده برای رسیدن به آزادی و خودباروی تلاش کنند. (از کتاب قلعه حیوانات)
روشنکردن چراغ به منظور صرفهجویی در نفت قدغن شد. اما خوکها به نظر مرفه میآمدند، در واقع همه در حال فربهشدن بودند.
تساوی مطلق در امر جیرهبندی خلاف اصول حیوانیگریست. به هر حال با آنکه ظواهر امر حکایت از کمبود آذوقه میکرد برای اسکوییلر مشکل نبود که به حیوانات ثابت کند، در واقع کمبودی نیست و مقتضیات ایجاب کرده است که در میزان جیره تعدیلی به عمل آید. (اسکوییلر همیشه کلمهی تعدیل را به کار میبرد، نه تقلیل) (از کتاب قلعه حیوانات)
آدمها یگانه مخلوقی هستند که مصرف میکنند و تولید ندارند. نه شیر میدهند، نه تخم میگذارند. ضعیفتر از آناند که گاوآهن بکشند. سرعتشان در دویدن به حدی نیست که خرگوش را هم بگیرند. با این حال اما ارباب مطلق حیواناند. (از کتاب قلعه حیوانات)
> لینک کتاب قلعه حیوانات در سایت آمازون
> لینک کتاب قلعه حیوانات در سایت گودریدز
# خرید کتاب قلعه حیوانات با تخفیف
خرید کتاب قلعه حیوانات ترجمه امیر امیرشاهی (نشر جامی)
خرید کتاب قلعه حیوانات ترجمه محمد هاشمی (نشر باران خرد)
خرید کتاب قلعه حیوانات ترجمه پردیس فتحی (نشر راه معاصر – دو زبانه)
دوستان عزیزم
شما می توانید نظرات و قسمت های زیبا یا جالب مربوط به کتاب قلعه حیوانات را در بخش نظرات با بقیه به اشتراک بگذارید.
#کتاب قلعه حیوانات
به این مطلب امتیاز دهید:
امتیاز شما به این مطلب
لطفا به این مطلب امتیاز دهید 🙂
آن سال حیوانات با تلاشی مضاعف حتی از سال گذشته هم بیشتر کار کردند…
بعضی روزها به نظر حیوانات میرسید که در مقایسه با زمان جونز، هم ساعات بیشتری کار کردهاند و هم بهتر تغذیه نشدهاند. صبحهای یکشنبه سکوئیلر از روی قطعه کاغذ درازی که با یکی از پاهای جلویش نگاه میداشت، برای آنان میخواند که تولید مواد مختلف غذایی دویست درصد، سیصد درصد، و حتی پانصد درصد افزایش یافته است. حیوانات دلیلی نمیدیدند که گفتههای او را باور نکنند، مخصوصاً که آنها دیگر به طور روشن شرایط زندگی قبل از انقلاب را به خاطر نداشتند. ولی بعضی روزها دلشان میخواست ارقام کمتری به خورد آنها میدادند و غذای بیشتر.
#کتاب قلعه حیوانات